در راه رفتن به سالن اجتماعات بود،با این که برای حفظ متن سخنرانی روز ها تلاش کرده بود،امیدوار بود با دیدن جمعیت حاضر،دلهره به جانش نیفتد تا تمام زحمت هایش مانند نسیمی از باد نرود،فقطکمی بی اعتمادی و استرس در یک صدم ثانیه می توانست کارش را خراب کند،به همین خاطر نفس عمیقی کشید و محکم و استوار قدم برداشت،اما با این حال هنوز دست هایش همچون بیدی می لرزیدند.به طرف آبخوری پیش رفت،کمی آب می توانست در مدت زمانی کوتاه روحش را تسکین دهد،لیوان را پر تا نیمه پر از آب کرد و نوشید،نفسی تازه کرد و به سمت سطل زباله برای انداختن لیوان پلاستیکی پیش رفت،فکرش جای دیگری بود و با وهم به لیوان نگاه می کرد،آب هم نتوانسته بود او راآرام کند،و باالعکس در معده اش  بد جوری سنگینی می کرد،زمین را می نگریست و گام برمی داشت تا اینکه ناخودآگاه و برای اولین بار  محکم به پسری برخورد کرد و باعث افتادن حوله ی  پسر و لیوان خودش شد،با دستپاچگی و بدون نگاه کردن به پسر،حوله را از روی زمین برداشت و با شرمندگی آن را به طرف پسر که با تعجب به او نگاه می کردند،گرفت:

×بفرما،ببخشید که.

کلامش با دیدن چهره ی آشنای پسر قطع شد،تا آن که خودش لب باز کرد

-ا،اویشی سنپای


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت گنجینه مهر پارس دانشجوی صنایع غذایی روزنامه خبری مطلب کمپرسور بادبان مدرسه بهشت جنوب نیک دلبر دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. آموزش حرفه ای برنامه نویسی بیگ گو