کمی که جلوتر رفت، تازه فهمید ماجرا از چه قرار است. گمانش به یقین تبدیل شده بود و دانه ای از استرس که با شادی همراه بود، دلش را به لرزه انداخت. کوین با خشمی که ثانیه به ثانیه بیشتر می شد، در حال اتهام دروغ به تک تک خدمتکارانی بود که شب و روز با جان و دل به او خدمت کرده بودند؛ ولی او با هرکدام از کلماتش ذره ای از نفرت و ترس را در دل پاکشان می نهاد. کمربندی از چرم اصل در دستش هم برای مجازات کسی که آن کار بی رحمانه را در حقش کرده بود، آماده کرده بود.

با صدای بلندی که عصبانیت خیلی زیبا از دل آن فریاد می زد، خیلی تند و سریع به هرکدامشان می گفت: بهم بگین کدومتون این کارو کرده؟؟

اما انگار زبان همه بند آمده بود. کوین چه می گفت؟ آن ها هیچ وقت به اربابشان خیانت نمی کردند!

کوین با نگاه غضبناک خود، همه را از نظر گذراند و گفت:چیه؟ چرا لال شدین؟ نمی گین، نه؟؟

 و با کمربندش ضربه ای محکم به کمر جوان ترین خدمتکار که دختری زیبارو و پاک بود، زد.

داد بلندی از درد، در سالن پیچید. جایی که حال، شکنجه گاه خدمتکاران آن عمارت شده بود.

 ساو طاقت نیاورد و با شجاعت تمام روبروی کوین که چشم هایش شعله ور بودند از آتشی که قرار بود فتنه ای به پا کند، ایستاد و تند و محکم گفت: بسش کن!

کوین لحظه ای متوقف شد و همان طور خبیثانه به او نگریست:برو کنار نتیجه ی خیانت به من همینه، این بی لیاقتا همشون سزاوار مجازاتن. ساو با چشم هایی که در آن لحظه نشان از دفاع در برابر شیطان می دادند، گفت:من اون کارو کردم!و ادامه داد:آره، من بودم که همه قرارداد هاتو با اون شرکت های بی خود، که فقط به فکر سود خودشون هستن و پاره کردم، من بودم که قاب عکس پدر عزیزتو شکستم، من بودم که شناسنامه تو رو برای تاخیر توی تاریخ عقدمون، قایم کردم، من بودم که تو این همه مدت سعی می کردم تو غذات ماده سمی بریزم تا بمیری و من از این زندون برم، آره. همش من بودم

و دلم می سوزه برای کسایی که نصف عمرشون پای تو خالی شد. 

در چشم هایش شجاعتی غیرقابل توصیف بود

کوین و خدمتکاران با چشم هایی بهت زده او را می نگریستند که حال انگشت اشاره اش را به سمت کوین گرفته بود و به حرف های سنگینش ادامه می داد:آره تو، تویی که به خاطر یه قمار مسغره، ماه هاست منو معشوقه ات می دونی ولی درحالی که به اندازه سال ها منو زندونی کردی تویی که هنوز حالیت نشده عشق پوچت، یه طرفه است و هیچ وقت دوطرفه نمی شه، تویی که سال هاست با دورویی کارتو پیش می بریهه، کوین اسمیت اسمت همه جا هس، همه می شناسنت، ولی هیچ کدوم نمی دونن که ذات این بشر چقدر خرابه، کسی که خودش با فروش و توزیع مواد مخدری که خودش هم مصرف می کنه، خیلیا رو بدبخت کرده، از جمله طرفداراش آره، این توی واقعیته.



بعد درست نیم ثانیه، دیگر نمی توانست به حرف های حقیقی و درستش ادامه دهد، کوین اسمیت کار خود را کرده بود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایه دوازدهم Rhonda مداح اهلبیت: کربلایی علی پوروهّاب سید کریم حسینی مهاجرت و اقامت تضمینی سفر متین آکدولگر رادیکال 63 dental agancy Ivonne