The prince of tennis



دوستان،براتون چند تا از معماهای باحال و آوردم.هرکسی فکر می کنه جواب سوالا رو بلده به بخش نظر بدهید بره و

جواب رو همراه باشماره ی سوال بفرسته برای من.


1فرض کنید راننده اتوبوس برقی اید. در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می 

روند و 5 نفر سوار می شوند. راننده چند سال دارد؟



2پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پروازند ، حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟



3چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی حضرت موسی برده شد؟



4شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی ، 60 درجه و طرف دیگر 30 درجه است ، خروسی روی این پشت بام تخم 

گذاشته است. تخم به کدام سمت پرت میشود؟



5این سوال حقوقی است. هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند ، بازمانده 

ها را کجا دفن می کنند؟



6من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود ، اما یکی از آنها نباید 25 تومانی باشد چطور؟




راستی به زودی معماهای شرلوک هلمز هم تو بخش معما و چیستان می زارم.


خب دوستان،باید بهتون یه بخش جدید از وبمون رو نشون بدم:بخش معما و چیستان.


تو این بخش قراره شما خودتون رو محک بزنین و دنبال جواب درست بگردین و


برای جواب دادن به بخش نظر بدهید برین و بهتره که فقط فکر کنین یا این که مطالعتون زیاد باشه.



سلام دوستان،سفر پر خاطره ی من و ساو تموم شد.البته حالا هم که اومدم


شاید به دلیل سال جدید و همچنین شروع امتحانات میان ترم کم تر آنلاین بشم.


خب حالا این صحبتا رو می زارم کنار . چند تا عکس از کار های خنده دار من و ساو


رو گزاشتم برین ادامه مطلب تا ببینین.


آسیب های احتمالی در ورزش تنیس

ورزش تنیس به دلیل شباهت زیادی که از لحاظ ظاهری به بدمینتون دارد، برای همه مردم آشناست و اکثرا اغلب علاقه مند به بازی تنیس هستند. ولی علی رغم بدمینتون برای بازی این ورزش و فراگیری آن هزینه زیادتری را باید شخص بپردازد به همین دلیل از طرفداران محدودتری بهره مند است.

در هنگام بازی کردن ورزش تنیس مانند سایر ورزش های دیگر باید نکاتی را رعایت کنید تا به مشکلی هنگام بازی برخورد نکنید و بتوانید با آسودگی از بازی کردنتان لذت ببرید.
حتی بازی همگانی و مفرحی مثل بدمینتون هم اگر نحوه به دست گیری راکت را به درستی نیاموخته باشید، بعد از بازی خواهید دید که مچ دستتان درد میکند یا کمی بالاتر از آن دچار کوفتگی شده است که این مشکل خبر از آن می دهد که شما نحوه درست به دست گرفتن راکت را نیاموخته اید و دچار مشکل شده اید.

در بازی تنیس هم این قانون صدق میکند. درتنیس، تنیسور به دلیل فعالیت بالایی که دارد باید قدرت بین عضلانی و مفاصل خوبی داشته باشد تا بتواند به موقع و درصورت نیاز عکس العمل سریع و خوبی از خود نشان دهد.

همان طور که میدانید بازی تنیس مانند فوتبال و. نیست که بین بازیکنانش درگیری و زد وخورد زیادی پیش بیاید. بیشتر آسیب هایی که ممکن است برای تنیسور پیش آید، بیشتر عضلانی یا مفصلی است آن هم به دلیل عدم آمادگی جسمانی او یا تغییرات ناگهانی که در حرکات خود باید انجام دهد، رخ می دهد.

همان طور که گفته شد بیشتر آسیب های احتمالی که برای یک تنیسور می تواند معمولا پیش بیاید به دلیل ناگهانی بودن پوزیشن های یک تنیسور است که به آنها اشاره میکنیم.
به دلیل حرکات مکرر و دویدن به دنبال توپ در پاها کششی ایجاد می شود که در صورت اینکه شما آمادگی کامل جسمانی نداشته باشید و اهل ورزش نباشید، عظلات پشت پای شما گرفته و ملتهب می شود و شاید تا چندین روز هم شما را درگیر خودش کند.

از دیگر آسیب های احتمالی هنگام تنیس بازی کردن، گرفتن شانه های تنیسور است. وقتی حرکات مکرر گردن و سر در زدن ضربات بی دقت و بی تمرین باشد به مفاصل شانه و به خصوص سرو گردن فشار بیش از حدی وارد می شود که بعد از بازی شما را دچار مشکل می کند.

سندروم کانال کارپ؛ نام بیماری است که به سبب نیاموختن نحوه صحیح راکت تنیس و ضربه زدن با آن اتفاق می افتد. مچ دست هنگامی که در هنگام زدن ضربات به نحو بدی بپیچد و حرکات آن به طور مکرر انجام شود، تاندون های مچ دست دچار التهاب زیادی خواهند شد که این التهاب تورم بیش از حد تاندون و در نتیجه بسته شدن کانال مچ دست میشود که در اصطلاح سندروم کانال کارپ گفته میشود.

کمردرد نیز یکی دیگر از آسیب های احتمالی بازی تنیس است. موقع سرو زدن بدن به عقب خم می شود و ستون مهره فشار زیادی را تحمل می کند. اغلب به همین خاطر است که 16 درصد از آسیب تنیس برای ورزشکاران از ناحیه کمر است و توجه ویژه ای هم همیشه به نحوه سالم نگه داشتن و آموزشش می شود.

برای اینکه بتواند شخص تنیسور پاسخگوی ضربات وارده از جانب حریفش باشد به طور مدام و پی در پی باید به این طرف و آن طرف راه برود یا بدود که همین جابه جایی های زیاد احتمال پیچ خوردگی پای تنیسور را زیاد می کند که اگر تنیسور قبل از انجام بازی پاها وعضلات خود را با ورزش و تمرین قوی و آماده نکرده باشد، دچار مشکل می شود و با پیچ خوردن ناگهانی دچار مشکلات جدی خواهد شد.

این بازی برعکس ظاهر ساده ای که دارد برای انجام آن باید مراقبت های زیادی انجام داد تا در حین بازی در آن دچار مشکل نشویم . کوتاه نگه داشتن ناخن های پا یکی از همین نکات ریز است که با رعایت نکردن آن شخص تنیسور میتواند دچار مشکل شود.

با فشاری که برروی پاها حتی انگشتان پا در بازی تنیس وارد می شود، بلند بودن ناخن های پا باعث می شود خون در زیر انگشت جمع شود و برای خلاصی از این وضعیت باید نزد پزشک بروید و خون جمع شده را خارج کنید که بسیار درد ناک است. پس چه بهتر که قبل رخ دادن چنین اتفاقاتی پیش گیری های لازم را انجام دهید تا دچار مشکل و آسیبی نشوید.

تنیسور برای پاسخگویی به ضربات ارسالی حریف باید مداوم در حال دویدن و پریدن باشد که عدم آمادگی جسمانی او سبب می شود تا تاندون های کشکک زانو دچار ضرب دیدگی و در نتیجه آسیبی جدی شود. وقتی تاندون های کشکک دچار آسیب شوند که در اصطلاح "تاندنیت" کشکک گفته می شود و به صورت درد شدید زیر ناحیه کشک پا خود را نشان می دهد.

چند موارد گفته شده از آسیب های احتمالی تنیس تنها بخشی از صدماتی است که در صورت عدم آمادگی تنیسور ممکن است برایش اتفاق بیفتد. پس بهتر است برای اینکه برای بازی کردن تنیس دچار مشکلی نشویم چند نکته مهم را به راحتی رعایت کنیم که به سلامتی خودمان کمک زیادی کرده ایم.اول اینکه قبل از هر کاری کفش مناسبی را تهیه کنیم، کفشی که داخل آن کمی برجسته باشد تا قوس پای شما حمایت کند و شما برای دویدن وپریدن با آن مشکلی نداشته باشید و شما را اذیت نکند.

راکت خوبی را با استفاده از راهنمایی مربی خود تهیه کنید تا همان طور که میدانید در حمل و تکان دادن آن دچار مشکل نباشید. در صورتی که از راکتی استفاده کنید که مناسب شما نباشد ممکن است حتی دست شما نیز دچار تاول و مشکلات دیگر نیز شود.

به خاطر داشته باشید قبل انجام هر ورزشی کمی حرکات کششی نرمشی انجام دهید تا بدنتان در اصطلاح گرم شود و در حین بازی دچار مشکل نشوید.در هنگام سرو زدن بدنتان را بیش از اندازه خم نکنید تا از ناحیه کمر و ستون فقرات دچار مشکل نشوید.

برای انجام زدن ضربه و پاسخگویی ضربات لازم نیست حتما روی پنجه پاهایتان قرار بگیرید که باعث کشش زیاد عضلات و آسیب رسیدن به تاندون های پاهایتان شود.
اگر تمام این نکات را رعایت کنید و استارت و شروع کار نیز به طور ناگهانی انجام نشود، می توانید میزان زیادی از آسیب های احتمالی که ممکن است در انجام ورزش تنیس رخ دهد را کم کنید و از بازی کردن این رشته ورزشی زیبا و مهیج لذت ببرید.


تنیس یک ورزش پیچیده جسمی می باشد که به هماهنگی چشم- دست و شرکت کل بدن در دویدن،وضعیت گرفتن،تاب دادن و ضربه زدن احتیاج دارد. بخاطر این نیازها استقامت ، انعطاف ، تمرینات آمادگی عضلانی برای جلوگیری از صدمات مهم می با شند.بعضی از صدمات تنیس بطور تصادفی اتفاق می افتد( مثل افتادن ) . با وجود این آمادگی ، تکنیک درست ، وسایل مناسب و مراقبت های پزشکی در مواقع درد ، آسیبها را به حداقل رسانده و یا به کلی ازآسیبها جلوگیری می کند.

انواع آسیبهای ورزش تنیس

بیشترین آسیبهای رایج در تنیس عبارتند از: التهاب تاندون چرخاننده سر دست ، آرنج تنیس ، استرین های مچ ، درد پشت ، درد جلوی زانو شامل کشکک ، آسیبهای تاندون آشیل وعضله دوقلو ، اسپرین ( رگ به رگ شدن ) مچ پا ، انگشت پای تنیس

التهاب تاندون چرخاننده سر دست ( Rotator cuff injury )

چرخاننده سر دست شامل عظلات و تاندون هایی است که از تیغه شانه ( scapula ) منشا گرفته وبه استخوان بالایی بازو ( humerus ) می چسبند.این عضلات و تاندون ها اجازه حرکت در بسیاری جهات را به شانه می دهند.نتیجه استفاده زیاد از این قسمت ظاهر شدن التهاب تاندونی خواهد بود.در تنیس بازان تفریحی این آسیب معمولا در نتیجه زدن سرویس از بالای سر بحد افراط بوجود می آید.و بیشتر وقتی که موقع زدن سرویس زاویه بین دست و پهلو 90 درجه باشد اتفاق می افتد. تغییر تکنیک برای افزایش زاویه بین دست و پهلو به بیشتر از 90 درجه ( زاویه ایده آل 135 درجه ) احتمال بروز آسیب را کاهش خواهد داد. استراحت ، یخ ، داروهای ضد التهابی غیر استروییدی ( NSAIDs ) مانند ایبو پروفن برای معالجه این وضعیت بکار می رود.اگر بعد از 7 تا10 روز نشانه های آسیب از بین نرفت به پزشک مراجعه کنید. اگرفقط وقتی بازی میکنید نشانه های آسیب ظاهر میشود از یک مربی با تجربه برای تصحیح تکنیک خود کمک بگیرید تا از ظاهر شدن دوباره آن جلوگیری کنید.

آرنج تنیس باز ( Tennis elbow )

آرنج تنیس یا التهاب فوق لقمه خارجی استخوان بازووضعیتی است که با تورم و پارگی در عضلات و تاندون های جانب خارجی آرنج بوجود می آید0 بیشتر کارشناسان فشار اضافه به ساعد در نتیجه بک هند غلط را عامل آن میدانند.وضعیت غلط بدنی با آرنجی که جلوترازراکت است با ضربات دیر و مچی ترکیب شده و عامل فشاراضافه به ساعد می باشد. بک هند با دودست فشار روی ماهیچه هایی که به فوق قرقره خارجی بازو در آرنج می چسبند را کاهش می دهد. انتخاب درست راکت واندازه دسته نقش مهمی در جلو گیری از این آسیب دارند. سر کوچک و سفتی ریسمان مستم بکار بردن نیروی زیادی از طرف ساعد دارد ، که منجر به آرنج تنیس می شود.راکتهای گرافیتی سفت با سر بزرگ که نقطه اثر ( sweet spot ) بیشتری دارند ترجیح داده می شوند. کشش ریسمان باید در حداقلی که سازنده پیشنهاد کرده باشد.دسته باید راحت و نه خیلی کوچک باشد.بهترین راه انتخاب اندازه دسته راکت،اندازه گیری فاصله چین کف دست تا انتهای انگشت حلقه می باشد. معالجه آرنج تنیس شامل استراحت ، یخ ، کمپرس ( فشار ) و بالا نگه داشتن عضو ( RICE ) و داروهای غیر استروییدی ضد التهابی است . اغلب این وضعیت به صورت مضمن در می آید و رفع آن مشکل می باشد. کاهش زمان بازی و ساعد بند و برنامه های باز توانی از دیگر راههای درمان میباشند. اگر همه روشهای درمان جواب ندهد استفاده از عمل جراحی باید مورد رسیدگی قرار گیرد.

استرین مچ دست ( Wrist strain )

به نظر می رسد استرین های مچ با نحوه گرفتن دسته راکت به حالت بی خیالی و بی قیدی مرتبط باشد: چرخاندن کف دست به بالا و برگرداندن سریع مچ هنگام زدن توپ برای بدست آوردن چرخش بالایی توپ ( Topspin ) . بهترین وضعیت گرفتن دسته راکت برای جلوگیری از آسیبهای مچ و آرنج وضعیت دست دادن ( shake - hand ) می باشد،در حالی که راکت با ساعد وضعیت L تشکیل می دهد.

درد زانو ( Knee pain )

شایع ترین درد زانو در بازیکنان تنیس درد قسمت جلوی زانو می باشد.این درد ناشی از کاندرومالژیای ( نرم شدن غضروف ) کشکک یا التهاب تاندون بویژه تاندون کشکک می باشد.نخبگان و بازیکنان سطح بالای تنیس تفریحی بیشتر از دیگران با این آسیب مواجه می شوند.این آسیب با عمل جهش زانو موقع زدن سرویس ارتباط دارد.درمان دردجلوی زانو ( حاد ) شامل RICE است ولی درمان باید مکررا با داروهای غیر استروییدی ضد التهابی و یک برنامه تقویت با قوس کوتاه زانوبرای ساخت عضلات چهار سر ران تکمیل گردد.

آسیب های تاندون آشیل و عضله دوقلو ( Calf and Achilles tendon injuries )

علت اصلی آسیبهای عضله دوقلو و تاندون آشیل کشیدگی واحد تاندون- عضله میباشد.این واحد از هر دو قسمت زانو و مچ پا عبور می کند.اگر شما نتوانید پنجه پا را بالاتر از پاشنه ببرید در حالی که پا راست می باشد ،این واحد دچار کشیدگی شده است.علت معمول آسیب ، بار زیاد بر این واحد ( در حالت پا راست ) در آغاز گام برداشتن است.

التهاب تاندون آشیل ( Achilles tendonitis )

نتیجه استفاده بیش از حد از آن می باشد. برای درمان آن ،مدت بازی را کاهش دهید و داروهای NSAID بخورید و در کفشهای معمولیتان پاشنه بلند کن بکار ببرید و با پای صاف حرکات کششی این قسمت را با تلاش انجام دهید.

پارگی تاندون آشیل ( Achilles rupture )

بسیار شدیدتر از التهاب آن می باشد.صدای شلاق مانندی را در پایین ساق احساس میکنید مثل اینکه کسی به پشت ساق شما لگد زده باشد.این یک آسیب مخصوصا دردناک نیست،و بازیکن با فکر اینکه آسیب به شدت واقعی نیست آرام می شود.بعد از آسیب بازیکن می تواند با پا به حالت صاف راه برود،ولی قادر به ایستادن بر روی انگشتان پای آسیب دیده نخواهد بود.درمان شامل به قالب گذاشتن و جراحی می تواند باشد ،ولی جراحی برای بیشتر پارگی های تاندون آشیل بخصوص برای ورزشکاران پیشنهاد می شود.

ساق پای تنیس باز ( tennis leg )

پارگی ماهیچه پشت ساق در داخل ساق می باشد،شما ممکن است احساس کنید که با تفنگ ساچمه ای درقسمت بالای عضله دو قلوتیرخورده اید.این پارگی ماهیچه می تواند کاملا ناراحت کننده باشد.مهم است که بازی قطع شود و با روش RICE به درمان پرداخته شود. رفع آسیب ممکن است چند هفته به طول انجامد.

اسپرین مچ پا ( Ankle sprains )

اسپرین لیگامنت های خارجی پا در تنیس شایع می باشد.شما می توانید با انتخاب کفشهای مخصوص تنیس و آنهایی که حمایت اساسی از جانب خارجی پا دارند احتمال آسیب را به حداقل برسانید.موثرترین درمان RICE معمولی برای 24 تا 36 ساعت است،سپس راه رفتن با حمایت کافی روی مچ پا.اگر تورم،درد وکوفتگی شدید می باشد ،به پزشکتان مراجعه کنید . حتی بعد از اسپرینهای کوچک ، حمایت پایدار کننده مچ پابرای شش هفته هنگام بازی پیشنهاد می شود.

درد پشت ( Back pain )

درد پشت با وضعیت قوسی زیاد یا تاب به پشت هنگام زدن سرویس برای تولید حداکثر نیرو در ارتباط است.این وضعیت بر روی مفاصل کوچک و بافتهای نرم ستون فقرات فشار وارد می کند.به نظر می رسد که تنیس بازان پیر بیشترین درد پشت را دارند که ناشی از سختی پیش رونده و بیماری های فاسد کننده مثل آرتریت است.یک برنامه آمادگی که برای قوی کردن عضلات شکم و پشت و افزایش انعطاف طرح گردیده باشد می تواند درد پشت را که با تنیس همراه است کاهش دهد.

انگشت پای تنیس ( tennis toe )

این آسیب موقعی اتفاق می افتد که انگشتان در داخل کفش هنگام شروع و توقف های ناگهانی فشرده می شوند.انگشت پای تنیس ، خونریزی زیر ناخن می باشد که می تواند کاملا دردناک باشد. پزشک با ایجاد سوراخی در ناخن و کاهش فشار درد به درمان آن می پردازد.از این آسیب با گرفتن ناخن ها و پوشیدن کفشهایی که فضای کافی برای انگشتان دارند می توان جلوگیری کرد.
منبع: www.sportsmedicine.ir


پیشگیری و جلوگیری از آسیب بخش مهمی از تمرین و فعالیت ورزشی است که ورزشکاران در هر سطحی باید به توجه کنند. در ادامه بصورت خلاصه موارد مفیدی که برای پیشگیری از آسیب در ورزش تنیس با اهمیت است آمده است

نکات مهم در پیشگیری از آسیب های ورزش تنیس

  • گرم کردن قبل از پرداختن به تنیس و به خصوص با اعمال و حرکات کششی روی اندام فوقانی ، اندام تحتانی و کمر که این گرم کردن حدود ۱۵ – ۱۰ دقیقه طول بکشد
  • از انجام ورزش تنیس روی محیط ورزشی سفت مثل سیمان پرهیز کنید . چنانچه امکان این امر برای شما وجود ندارد از کفی های گیرنده ضربه در ناحیه داخل کفش استفاده نمائید تا فشار وارده به پای شما کاهش یابد
  • کفش مناسب ورزش تنیس را استفاده کنید این کفش یک حمایت مناسب جانبی را از مچ پای شما بعمل می آورد و لذا در تغییر جهت های ناگهانی دچار پیچ خوردگی مچ پا نخواهد شد. از سویی لازم است برای کاهش فشار وارده به پا دو جوراب بپوشید یا از کفی های مناسب جاذب ضربه در داخل کفش استفاده کنید
  • برای جلوگیری از ایجاد تاول روی دست به طور مرتب راکت تنیس را خشک کنید
  • خار پاشنه می تواند در تنیسورها ایجاد گردد که بهترین درمان آن استراحت است و در صورت ادامه یافتن علائم باید به پزشک مراجعه شود
  • از فرود آمدن روی نوک پا پرهیز کنید این امر می تواند به آسیب های تاندون آشیل در شما منجر شود
  • در هنگام سرویس زدن از خم کردن زیاد کمر به سمت عقب پرهیز کنید
  • درباره کمک های اولیه مربوط به خراشیدگی ، پارگی و کشیدگی های عضلانی و رباطی مطالعه کنید تا در موارد بروز آسیب بتوانید اقدامات لازم را انجام دهید


گفته اند که تنیس ورزشی برای تمام زندگی است. اما آیا این واقعا درست است؟ بر اساس نظر دانشمندان هیچ شکی وجود ندارد که تنیس یکی از بهترین ورزش هایی است که شما می توانید انجام دهید. حال چرا؟

در مقاله Health Benefits of Tennis از سایت www.ehow.com گفته شده که فعالیت فیزیکی برای سلامتی مهم می باشد و تنیس تاثیر مثبتی بر جسم و ذهن می گذارد که آن را در بین فعالیت های فیزیکی سرآمد می کند, این ورزش فواید زیادی برای سیستم قلبی, عروقی, عضلات و استخوان ها دارد و باعث کاهش استرس می شود. بازیکنان تنیس خواص و مزایای درمانی قابل توجهی را به دست می آورند از جمله تناسب اندام, کاهش چربی بدن, کاهش کلسترول, کاهش خطر ابتلا به بیماری های قلبی و سلامت استخوان.

 

تنیس و گنجینه نهفته در آن!
بر اساس نظر دکتر رالف پافنبرگر ضمن مطالعه بیش از ۱۰ هزار نفر در یک دوره ۲۰ ساله که ۳ ساعت در هفته بازی تنیس را انجام می دهند (با شدت نسبتا زیاد) خطر مرگ و میر بر اثر کلیه علل در آنها ۵۰ درصد کاهش می یابد.
همچنین بازیکنان تنیس نمرات بالاتری را از نظر قدرت خوش بینی و خودباوری دارا هستند در حالی که نمرات پایین تری را در افسردگی، خشم، سردرگمی، استرس و اضطراب نسبت به دیگر ورزشکاران و غیر ورزشکاران ثبت می کنند.
بر اساس گزارش های دانشمندان در دانشگاه ایلینویز از آنجایی که تنیس نیاز به هوشیاری و تفکر فنی دارد ممکن است که ارتباطات جدیدی را بین سلول های عصبی در مغز ایجاد کند و باعث گسترش مداوم مغز در طول زندگی گردد. بر اساس نظر دکتر جیم گوین، تنیس در گسترش خصوصیات مثبت شخصیتی برتر از ورزش هایی مانند گلف و بسیاری دیگر از ورزش هاست. براساس مطالعات انجام شده روی مصرف میزان کالری تنیس به صورت رقابتی کالری های بیشتری را در مقایسه با تمرین های ایروبیک اسکیت یا دوچرخه سواری می سوزاند.

 

دلایل جسمی و روانی برای تنیس بازی کردن
تنیس به شما کمک می کند تا فواید زیر را به دست آورید:
تناسب هوازی به وسیله سوزاندن چربی و بهبود تناسب سیستم قلبی و عروقی و انرژی در سطحی بالاتر.
تناسب غیرهوازی با ارائه فعالیت های انفجاری کوتاه و شدید در طول به دست آوردن یک امتیاز و به دنبال آن استراحتی که کمک می کند تا عضلات از اکسیژن به نحو موثرتری استفاده کنند.
توانایی سریع تر شدن با تمرین دوسرعت پرش و جهش برای حرکت کردن سریع تر.
قدرت پا به وسیله صدها استارت و توقفی که عضلات پا را قوی تر می کند.
هماهنگی کلی بدن چون شما باید در تنیس به سمت یک موقعیت حرکت کنید و سپس برای ضربه زدن موفق به توپ باید بالا تنه شما هماهنگ و منطبق باشد این حرکات به هماهنگی کلی بدن کمک می کند.
سرعت با مجموعه ای از دوهای سرعتی به چپ و راست و عقب و جلو برای دنبال کردن توپ.
چابکی با وادار کردن شما به ۵ بار تغییر جهت در طول ۱۰ ثانیه در مدت به دست آوردن یک امتیاز معمولی.
تعادل فعال به وسیله صدها استارت، توقف و تغییر جهت و ضربه زدن در حال دویدن.) پرورش دوجانبه با ارائه ورزشی که برای ورزشکاران دیگر رشته ها نیز جذاب است و به آن می پردازند.
تراکم و قدرت استخوان با قوی تر کردن استخوان های بازیکنان جوان و کمک به پیشگیری از پوکی استخوان در افراد مسن تر.
سیستم ایمنی از طریق اثراتش روی تناسب اندام سلامت کلی و مقاومت در برابر بیماری ها موجب تقویت سیستم ایمنی می شود.
رفتارهای تغذیه ای با خوردن مناسب قبل از مسابقه به منظور افزایش تولید انرژی و پس از مسابقه برای اجرای روش های مناسب ریکاوری.
هماهنگی چشم و دست چون شما باید به طور دائم در مورد زمان رسیدن توپ و زدن ضربه مناسب قضاوت کنید.
انعطاف پذیری به علت کشش ها و مانورهای دائمی به منظور برگشت توپ به سمت حریف.


برخی از دلایل روانشناسانه برای تنیس بازی کردن

  • گسترش اخلاق کاری
  • گسترش نظم
  • کنترل اشتباهات
  • تطابق با استرس به نحو موثر
  • یادگیری حل مسائل
  • یادگیری برای رقابت نفر به نفر

اینکه دانشمندان و پزشکان در سراسر جهان تنیس را به عنوان سالم ترین فعالیتی که شما می توانید در آن شرکت کنید در نظر می گیرند دیگر تعجب آور نیست. ممکن است ورزش های دیگری هم وجود داشته باشند که فواید زیادی دارند اما هیچکدام به اندازه تنیس مورد تحسین تمامی رشته ها نبوده اند. 
حال به این پرسش که چرا تنیس بازی نکنیم !؟ می توان به راحتی پاسخ داد!!! شما نیز باید از همین حالا تنیس را شروع کنید تا از تمام مزایای آن در زندگی بهره مند شوید. تنیس واقعا ورزشی برای تمام زندگی است.

 




تنیس یکی از مفرح‌ترین و بانشاط‌ترین ورزش‌هاست. مثل هر ورزش دیگری، تنیس برای سلامتی و تن‌درستی بسیار مفید است. اگر مشکل اضافه وزن دارید یا می‌خواهید به فرم ایده‌آل‌تان برسید می‌توانید روی تنیس حساب کنید. اما برای این هدف باید در شیوه تمرین کردن‌تان کمی تغییر بدهید.

دلیل‌اش این است که تنیس یک بازی "استاپ-استارت" (توقف-شروع) است، در حالی که تمام تمرین‌ها و برنامه‌ها برای کاهش وزن پایه و اساس‌شان بر این است که به منظور سوزاندن کالری، تحرک شما باید در یک بازه زمانی مشخص تداوم داشته باشد.

شش قدم برای کاهش وزن با تنیس

  1. با کسی تنیس بازی کنید که او هم می‌خواهد لاغر شود. چون او هم تمرکزش بیشتر بر این خواهد بود که با هدف کاهش وزن بازی کند.
  2. از یک دستگاه توپ‌‌انداز به مدت 10 تا 15 دقیقه استفاده کنید. این باعث می‌شود که شما تحرک بدون توقف داشته باشید.
  3. به مدت طولانی دست گرمی بازی کنید و زود امتیاز شمارش کنید. مثلاً به این شکل دست گرمی بازی کنید که توپ را تا جای ممکن درون بازی و زمین نگه دارید. خود را این گونه به چالش بکشید که چقدر می‌توانید توپ را با حریف بدون خطا رد و بدل کنید. این شیوه تمرین علاوه بر این که باعث تحرک طولانی‌تر و سوزاندن کالری بیشتری می‌شود، برای پیشرفت تنیس‌تان هم خوب است.
  4. فقط با یک توپ تمرین کنید و هر وقت که توپ خارج شد بدوید و آن را بردارید.
  5. با یک دیوار تمرین کنید و سعی کنید بدون این که توپ را از دست بدهید تا جای ممکن ادامه بدهید.
  6. در فاصله زمانی بین‌ توپ‌ها بالا و پایین بپرید یا در جا بزنید.

فواید تنیس برای آمادگی جسمانی

در واقع اگر تنیس را به شکل یک تمرین آمادگی جسمانی انجام بدهید، فواید آن بیش از سوزاندن کالری است. تنیس می‌تواند به پیشرفت این موارد کمک کند:

تمرین هوازی: با سوزاندن چربی و افزایش آمادگی جسمانی
سرعت: از طریق یک سری حرکت‌های دوی عقب-جلو و چپ-راست
تعادل: از آن جا که شما باید در موقعیت آماده قرار بگیرید و بالاتنه‌تان را مجدداً تنظیم کنید تا بتوانید به توپ با موفقیت ضربه بزنید.
انعطاف‌پذیری: به دلیل کشش‌ها و مانورهای مداوم برای برگرداندن توپ

تمرین آمادگی جسمانی‌ای که می‌توانید با تنیس انجام دهید، تحرک‌ و کشش‌های انفجاری زیادی را در پی دارد. در واقع تنیس آن قدر برای بدن شما سودمند است که می‌تواند انتخاب خوبی برای آمادگی جسمانی بیشتر هم باشد. سه ساعت تمرین هدفمند تنیس در هفته می‌تواند به طرز چشم‌گیری روی سلامت و آمادگی جسمانی شما تاثیر بگذارد. این را تحقیقات طولانی دکتر رالف پافن‌برگر از دانشگاه هاروارد روی بیش از 10 هزار نفر نشان می‌دهد.

با تنیس شما حتی از ورزش‌هایی مثل ایروبیک و دوچرخه‌سواری بیشتر کالری می‌سوزانید. بازی کردن تنیس به صورت تفریحی هم 169 کالری در 30 دقیقه برای یک زن و 208 کالری برای یک مرد می‌سوزاند.


امتیاز دهی

  • پوینت : پوینت (نقطه) کمترین امتیاز که از صفر تا ۴۰ در هر گیم داده می شود
  • گیم : امتیاز پوینت بعد از ۴۰ تبدیل به یک گیم (بازی) می شود
  • ست : هر ۶ گیم یک ست نام می گیرد
  • مَچ : امتیاز کل مجموعه یا مچ که از ۲ ست (تا حداکثر ۳ ست در مسابقات خاص) برای یک طرف بازی است

(اختلاف در تمامی امتیازات باید حتماً دو باشد)


در سطح حرفه ای مسابقات می توانند در حد اکثر ۳ ست و یا حد اکثر ۵ ست برگزار شوند. در مسابقات گرند اسلم، جام دیویس و فینال المپیک مردان بازی ها به شیوهی دوم انجام میشوند. این در حالی است که بازی های ن همواره حد اکثر ۳ ست هستند. بازیکنی که زودتر شش «گیم» را بگیرد برنده «ست» می شود. البته به شرطی که دو گیم از حریف جلوتر باشد. هر جا که لازم باشد باید ست را ادامه داد تا این دو اختلاف حاصل گردد. روش امتیاز بندی دیگری که می تواند جایگزین روش ذکر شده باشد، روش «تای-بریک» است به شرط آنکه تصمیم به استفاده از آن پیش از برگزاری مسابقه اعلام شده باشد. در این صورت قوانین زیر باید رعایت گردد: این روش هنگامی به اجرا در می آید که نتیجه برابر «شش» از نظر گیمی حاصل شده باشد. از این روش نمی توان در ست سوم در بازی سه «سته» و در «ست» پنجم در بازی پنج «سته» استفاده نمود باید روش عادی یعنی برد و یا اختلاف دو گیم اجرا گردد مگر اینکه پیش از مسابقه به نحو دیگری اتخاذ تصمیم شده باشد. در یک گیم «تای-بریک» روش زیر اعمال می شود. بازیکنی که زودتر ۷ امتیاز را بگیرد، برنده گیم و ست می شود به شرط آنکه دو امتیاز از حریف جلوتر باشد. اگر امتیاز (برابر شش) شود، گیم باید ادامه یابد تا این اختلاف حاصل شود. در روش «تای-بریک» امتیاز دهی باید از سیستم عددی انجام شود. (البته در مسابقات آزاد فرانسه در ست آخر یاپنجم تای برک وجود ندارد و بازی تا زمان اختلاف دو گیم ادامه می یابد) بازیکنی که نوبت سرویس او باشد برای تعیین امتیاز اول سرویس می کند. حریف او برای تعیین امتیازات دوم و سوم سرویس می کند و از آن به بعد هر بازیکن به تناوب برای دو امتیاز بعدی سرویس می کند تا برنده گیم مشخص شود. از امتیازات اول باید به تناوب از نیمه راست و چپ سرویس کرد، که در ابتدا از نیمه راست شروع می شود. اگر سرویس از نیمه اشتباه زمین زده شود و معلوم نگردد تمام نتایج بازی که از آن سرویس یا سرویسهای اشتباه در محل سرویس به محض آشکار شدن باید تصحیح شود. (توضیح آنکه بجز برای امتیاز اول که سرویس از نیمه راست زده می شود، برای هر دو امتیاز بعدی تا پایان «تای-بریک» هر بازیکن به ترتیب اول از نیمه چپ و سپس از نیمه راست سرویس می کند) بازیکنان باید پس از هر شش امتیاز و در خاتمه گیم «تای-بریک» اقدام به تعویض زمین بنماید. شیوه ی امتیاز دهی در گیم های معمولی بدین صورت است: هر گاه بازیکنی امتیاز اول را بگیرد امتیاز ۱۵ برای آن بازیکن ثبت می‌شود. با گرفتن امتیاز دوم، امتیاز ۳۰ اعلام می‌شود. با گرفتن امتیاز سوم امتیاز آن بازیکن ۴۰ اعلام می‌شود. هر گاه بازیکن امتیاز چهارم را نیز بگیرد، امتیاز به صورت اعلام «گیم» مشخص می‌شود. مگر اینکه: اگر هر یک از دو بازیکن سه امتیاز بگیرند، حساب امتیاز «برابر» (دیویس) اعلام می‌شود و امتیاز گرفته شده توسط یک بازیکن به عنوان (آوانتاژ) «امتیاز» مثبت اعلام می‌شود. اگر همین بازیکن امتیاز دیگری بگیرد، برنده «گیم» می‌شود. ولی اگر حریف امتیاز بعدی را بگیرد، حساب امتیازات دوباره به صورت «برابر اعلام می‌شود. این کار به همین ترتیب ادامه می‌یابد تا آنکه یکی از بازیکنان پس از اعلام نتیجه برابر دوباره امتیاز بگیرد که نتیجه «گیم» به نفع آن بازیکن اعلام می‌شود.


پیدایش ورزش تنیس در ایران به بعد از جنگ جهانی دوم باز می گردد. پیش از این در طول سالهای (۱۳۱۵-۱۳۱۸) باشگاه بوستان ورزش که دارای چندین زمین تنیس بود، در محلی روبروی ورزشگاه شهید شیرودی فعلی به مدیریت شادروان شکوهی گشایش یافت . ورزشگاه شهید شیرودی ( امجدیه سابق) نیز همزمان با ورزشگاه بوستان ورزش با یک زمین تنیس درمحل کنونی بنیان گزاری و نخستین مسابقات قهرمانی تنیس کشور در سال ۱۳۱۸ در همین ورزشگاه برگزار گردید. گفتنی است که ورزش تنیس بخاطر بودن شهروندان انگلیسی در آبادان رونق خاصی داشت و اولین مسابقه تنیس بین تیم های آبادان و تهران به سالهای ۱۳۱۷-۱۳۲۰بر می گردد. پس از جنگ جهانی دوم مسابقات قهرمانی تنیس کشور تاسال ۱۳۲۲ جریان داشت که برادران نعمانی ( هانری وژوزف ) در صدر بازیکنان قرار داشتند .از سال ۱۳۲۲-۱۳۳۲مقام قهرمانی تنیس کشور در اختیار ژرژ آفتاندلیان قرار داشت.) نخستین سالی که ایران در جام دیویس شرکت نمود ۱۹۵۹ بود. تیم تنیس جام دیویس ایران به مدت ۳۱ سال در جام دیویس بازی کرده و مجموعاً ۶۴ بازی انجام داده است ) که حاصل آن ۳۲ برد و۳۲باخت بوده : بیشترین برد از آن منصور بهرامی با ۲۴ برد.ث بیشترین بازی برنده سینگل از آن تقی اکبری با ۱۷ برد . بیشترین بازی برنده دوبل ازآن کامبیز درفشی جوان با ۱۲ برد. بهترین تیم دوبل از آن کامبیز دزفشی جوان و مصطفی صالح با ۶ برد . طولانی ترین بازیها از آن کامبیز درفشی جوان با ۲۲بازی . و بیشترین سال عضویت در تیم دیویس کاپ از آن تقی اکبری با۱۵ سال است.


صبح بود.
تو زمین تنیس:
مثل همیشه ریوما تو زمین تنیس داشت با موموشیرو تمرین می کرد.خانم روزاکی و تزوکا هم داشتن برگه هایی رو برای
ثبت نام تیم سیگاکو در مقابل یه تیم فرانسوی آماده می کردن.اویشی هم که معاون کاپیتان بود،تمرین بچه ها رو چک می کرد.
اویشی:خب،حالا نوبت بازی دابله.زود باشین.
همه:بله.
اون روز هوا خیلی گرم بود.
اینوئی:کم ترین سرعت گرفته شده یه دور کامل در عرض 55 ثانیه .
اویشی(با خودش):آره،خوبه،اگه همین جوری پیش بریم،تیم فرانسوی ها رو هم براحتی شکست می دیم.
اویشی(با صدای بلند):آهای شماها!!!چی کار می کنین؟زود باشین بازیکنا رو تشویق کنین!
حوریو،کاتسو،کاچیرو:چشم!
بجنگ بجنگ سیگاکو
بجنگ بجنگ سیگاکو
حوریو:بچه ها می گم اثری از دخترا نیست!اونا کجان؟
کاچیرو:خب،اونا رفتن جنگل که گیاهای دارویی و گل واسه ریسه ی جشن بیارن.
کاتسو:جدی؟!
کاچیرو:البته،ولی به نظر من یه بزرگ تر باید همراشون می رفت؛خطرناکه چند تا دختر تو جنگل باشن.
حوریو:نگران نباشین!تا اون توموی پررو باهاشون هست مشکلی پیش نمیاد.
کاتسو و کاچیرو:حورییییو!!!
کاچیرو:فقط کافیه اون این حرف تو رو بشنوه،خودش می دونه باهات چی کار کنه.
حوریو:باشه بابا.
تو جنگل:
ساو،تومو،میوکی،آلن،کرومی و نارومی با هم بودن.
کرومی و نارومی در حال جمع کردن گیاهای دارویی،ساو،تومو و آلن در حال جمع کردن گل برای ریسه ی جشن و
میوکی هم در حال نگهبانی دادن بود.
تومو:واای ساو!!چه گلای قشنگی چیدی!!چقدر هم زیاد.باریکلا به پشتکار.آفرین.
ساو:تومو،بس کن،این که چیزی نیست.تازشم من فقط گلا رو برای ریسه ی جشن نمی خوام.می خوام باهاشون
برا خودم تاج گل درست کنم.
میوکی:آهای خانومای باکلاس!که عین پرنسس های خوشگل اومدین بیرون خونتون واسه جمع کردن گل و گیاه!بابا
خسته شدم از بس نگهبانی دادم.زود باشین بریم دیگه.
کرومی،نارومی و آلن:ماها کارمون تموم شد؛شما دوتا چی؟
تومو:شما چهار تا برین ما هم این چند تا گل رو که چیدیم،میایم.
میوکی:یه وقت سر راه برگشت از هاپو،پیشی یا گنجیشک کوچولو های سر راه نترسینا!!
تومو و ساو(با حالت عصبی):میوکی!!
میوکی:باشه باشه.عصبی نشین؛خب دیگه بریم بچه ها بزارین این دو تا پرنسس خانم با هم خلوت کنن تا بلکه
تمرکز بیشتری برای جمع کردن گلای خوشگل داشته باشن.
بعدش اون چهار تا رفتند.
تومو:واای ساو این تاج گل چقدر بهت میاد،اما صبر کن ببینم؛اینا که گل رزن.رز قرمز!
نکنه عاشق شدی ای کلک!؟
ساو(با لپای قرمز):نه بابا این حرفا چیه،فقط چون از همه ی انواع گل ها برداشته بودم،گل تکراری نمی خواستم.
تومو هم ادای ساو رو درآورد(گل تکراری نمی خواستم،تو کجای دنیایی دختر؟!من که می دونم دلت با کیه.
وقتی لپات قرمز می شن ضایع است که داری دروغ می گی!من اگه تو رو نشناسم کی می خواد تو رو بشناسه؟
حالا این شاهزاده ی خوشبخت کی هست پرنسس خانم؟
ساو  ازاین سوال تعجب کرد.
تومو:ها!نکنه.نکنه.نکنه.ررری.ریومما.ساماست؟!؟!آ.آ.رره.ه؟
ساو بیش تر از قبل لپاش قرمز شد و سرشو انداخت پایین.
تومو(با لبخند):ای پرنسس شیطون!چه شاهزاده ی خوب و ماهی رو انتخاب کردی!!فقط
مطمئنی که اون قبول می کنه؟
تومو(با چشمک):فکر کنم باید خودت ازش خواستگاری کنی.اون آخه روش نمی شه.
فقط اگه عصبانی شد،به دل نگیری ها؛شاهزاده هایی که رو عشقشون غیرتی هستن همین جورین دیگه
ساو و تومو هر دو زدن زیر خنده.
تومو:صبر کن!
ساو:چی شده؟!
تومو:هیس.اگه ساکت باشی می فهمی.
ساو:داری منو می ترسونی چیزی شده؟
تومو:ساو،تو آروم این جا بشین و مراقب گلایی که جمع کردیم باش تا من برم و متوجه شم که منبع این
صدا چیه و کجاست؛فقط نترسی ها.امیدوارم که چیزی نباشه.از جات ت هم نخوری ها.اون وقت من
جواب شاهزاده رو چی بدم؟
ساو:باشه بابا برو.
تومو رفت.
ساو هم مشغول مرتب کردن گلا بود تا این که.یه صدایی شنیداز اون صدایی که تومو شنیده
بود خیلی بلند تر،خیلی واضح تر و خیلی هم نزدیک تر بود.
ساو(با خودش):نه.من نباید بترسم.آره.هیچی نیست.ولی می تونم برای یه لحظه برم
صاحب این صدا رو پیدا کنم تا خیالم راحت شهامااما نه؛تومو گفت که از جام ت نخورم.آره.
صدا همین طور بیش تر می شد.به طوری که ساو تصمیم گرفت بره دنبال صدا.
چند قدمی جلو تر رفت.صدا انگار از داخل یه غار می اومد.
کمی که جلوتر رفت،یه غار دید.صدا از اون جا می اومد.
ساو رفت تو غار
حالا برمی گردیم به تومو.
تومو(در حال برگشتن):ساو،هیچی نبو.تا این که دید ساو نیست.ناگهان تو همین لحظه
صدای جیغ بلند ساو رو که کل جنگل رو ت داد،شنید.
تومو(جیییییغ بلند):ااااااااااااااااااااااااااااااا.
این داستان ادامه دارد.


سیگاکو مخفف کلمه سیشان گا است.

این مدرسه که به تنسش معروف است، در توکیو ژاپن قرار دارد و مدرسه نانجیرو ایچیزن، بهترین تنیسور ژاپن و پدر ریوما ایچیزن بوده.

سیگاکو از معدود مدرسه هایی است که شامل مدرسه (دبیرستان) و دانشگاه است.

زمان تاسیس: سال 1925

مدیز: ایشیکاوا هیرویوکی

مربی: سامیره ریوزاکی

کاپیتان: یمیتسو تزوکا

معاون کاپیتان: سویی چیرو اویشی

خزانه دار: نیشی هیدتو

مدیر محصولات: کائوهارا نائورا

تعداد اعضای باشگاه تنیس: 33 نفر

تاریخچه: پس از تاسیس در سال 1925 و قدرتمندی تیم تنیس این مدرسه و ستاره شدن نانجیرو ایچیزن، اعضا این تیم را ترک کرده و این تیم دچار رکود شد تا این که پس از سال ها یمیتسو تزوکا وارد تیم شد و تیم را احیا کرد

وقتی تزوکا، فوجی، اویشی، کیکومارو، تاکا، کایدو و موموشیرو سال اولی بودند، یودای یاماتو کاپیتان بود .


توصیه‌هایی برای علاقمندان به تنیس

لیگ برتر تنیس

تنیس ورزشی است که با راکت انجام می‌شود . این ورزش به صورت مسابقه دو نفره است و نیاز به آمادگی جسمانی بالا و تجهیزات کافی دارد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تکنیک‌ها و تمرین‌های خاصی برای موفقیت در تنیس لازم هستند.

پایگاه اینترنتی " سلامتی " به شرح این نکات پرداخته است: تنیس طبق آمار دومین ورزش در فرانسه است. این ورزش نیاز به چابکی و شرایط خوب فیزیکی دارد، در این ورزش شتاب و ضربه به توپ مهم هستند. در این ورزش فعالیت‌های قلبی – عروقی بیشتر می‌شود . تنیس نیاز به انعطاف پذیری، سرعت و دقت دارد. این ورزش را می‌توان از سنین پایین شروع کرد، اما بهتر است در این سنین به طور شدید این ورزش انجام نشود. می‌توان این ورزش را تحت نظر پزشک تا سنین بالاتر انجام داد.

* فواید تنیس:

تنیس ویژگی‌هایی همچون: چابکی، دقت، انعطاف پذیری، سرعت و هماهنگی اعضای بدن را بیشتر می‌کند. این ورزش برای ضربان قلب و فشار خون مناسب است. با تمرین بهتر می‌توان استقامت و تنفس بهتری داشت.

* موارد قابل توجه:

باید به قلب و عروق توجه کرد. در این ورزش باید با حریف مقابله کرد و اگر او قوی تر باشد، باید بیشتر فعالیت کرد و دوید. در سنین بعد از 40 سال ، بهتر است از سالم بودن قلب عروق خود اطمینان حاصل کنید.

* توصیه های کاربردی:

اولین توصیه این است که این ورزش را به صورت تکنیکی یاد بگیرید. ضربه زدن به توپ کاری آسان و با استعداد ذاتی نیست. بنابراین بهتر است از کلاس برای یادگیری و پیشرفت استفاده کنید. از جایگیری‌های نامناسب بپرهیزند و کارایی خود را بالا ببرید. بدین شکل لذت بیشتری خواهید برد و از آسیب دیدگی‌ پیش گیری خواهید کرد.

توصیه دوم این است که راکت خود را با دقت انتخاب کنید. راکت‌ها از نظر سایز، وزن ، اندازه دسته و ارتعاش سیم‌ها متفاوت هستند که باید با توجه به سطح و فرم بدنی تنیس باز انتخاب شوند. از خریدن راکت‌های خوب و گران قیمتی که به سطح بازی شما نمی‌خورند پرهیز کنید. کفش نیز فاکتور مهمی است. کفش‌ها نیز با توجه به زمینی که بر روی آن بازی می کنید، متفاوت هستند. کفش باید مقاوم و راحت باشد و به شما اجازه کمی سر خوردن بر روی زمین را بدهد.

کفش‌های نامناسب باعث پیچ خوردگی مچ پا، زمین خوردن و تورم تاندون می‌شود. زمینی که بر روی آن بازی می‌کنید نیز نقش مهمی ایفا می‌کند. زمین‌های سفت معمولا مناسب نیستند، بهتر است از زمین‌هایی که رسی هستند استفاده کنید.

باید داشته باشید که برای تنیس باز شدن باید تکنیک خوبی داشته باشید، البته داشتن شرایط فیزیکی مناسب برای موفقیت ضروری است. تمرین مداوم ورزش‌های استقامتی همچون دویدن، شنا، دوچرخه‌سواری و پاروزدن قایق مناسبند.

قبل از هر تمرین زمانی را به گرم کردن بدن اختصاص دهید، مثلا کمی راه بروید. بازی تنیس یعنی بهتر بازی کردن از حریف، حتی اگر در بازی امتیاز نمی‌شمارید، سعی کنید، توپ را درست بگیرد و پرتاب کنید، حریف را وادار کنید که بدود و او را به چالش بکشید. اگر به نفس نفس افتادید آن را جدی بگیرید و چند دقیقه استراحت کنید. در مسابقه تنیس چند لحظه برای جابجا شدن حریفان بازی متوقف می‌شود ، اما در بازی‌های تفریحی معمولا استراحت فراموش می‌شود.

اگر در سن 10 تا 20 سالگی تنیس را متوقف کردید و بعد از 40 سال دوباره آن را شروع کردید، بسیار مراقب باشید. تکنیک خود را سریع باز می‌یابید ، اما همان توانایی‌های قلبی – عروقی را نخواهید داشت. شما دیگر قلب و پاهای یک فرد 20 ساله را ندارید، بنابراین باید خود را محدود کنید و به دردهای غیر طبیعی توجه کنید. هنگامی که در گرما و آفتاب هستیم، از کلاه استفاده کنید و مایعات مصرف کنید، هنگام توقف در بازی در سایه بایستید و به اندازه کافی آب بنوشید.

انتهای پیام


از خدا پرسیدم:
خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد: گذشته ات را
بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حالت را بگذران،
و بدون ترس برای آینده آماده شو!

ایمان را نگه دار و
ترس رابه گوشه ای انداز،
شک هایت را باور نکن
وهیچ گاه به باورهایت شک نکن.

زندگی شگفت انگیز است؛
فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید.


یادمه اولین روز گونه هامو تر کردید

وقتی دیدید دیوونه ام حرفامو باور کردید

خیالتون راحت شد که بی شما میمیرم

محبتو از اون وقت کمتر و کمتر کردید

گفته بودید با منید ٬ حتی اگه نباشم

کلاغ خبر میاورد شبو با کی سر کردید

شما دوستم نداشتید از چشماتون میبارید

نمیدونم شعرامو واسه چی از بر کردید

از هرجا میگذشتید گل به پاتون میریختم

شما به جاش تو قلبم هزارتا خنجر کردید

عزیز بودید فراوون ٬ زجرم دادید چه آسون

وجودتون رو با زجر واسم عزیزتر کردید

به یادتون نمونده ٬ تو اون غروب پاییز

پیش هزارتا شاهد دستم انگشتر کردید

چه روزایی که شونه ام پناه اشکاتون شد

رو زانو های خستم ٬ خستگی رو در کردید

انگار خوشی نمیخواست من مزه اش رو بفهمم

یه روز که گل میدادم نداده پرپر کردید

چیزی نبود تا اون روز آروم بودیم و خوشبخت

تمام این کارا رو اون روز آخر کردید

پس نذرامون چی میشه ؟

حتما به یادتون نیست ٬ واسه ضریح آقا نذر کبوتر کردید

حق با شما ٬ من کجا ٬ شما کجا و تقدیر

میوه ی خوشبختی رو همیشه نوبر کردید

من که چیزی نگفتم که دلتون گرفته

این اولین باره که شما باهام قهر کردید

همون کلاغه میگفت یه جا شما رو دیده

انگشترو تو دست یه کس بهتر کردید

من که پسش ندادم ٬ دادم به همسایتون

گفتم دیگه درست نیست شما مارو تر کردید

یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه

اگه یه وقت به هم خورد ٬ منتظرم برگردید

یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه

اگه یه وقت به هم خورد منتظرم برگردید

مریم حیدرزاده

تقدیم به شما دوست عزیزم


از خدا پرسیدم:
خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد: گذشته ات را
بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حالت را بگذران،
و بدون ترس برای آینده آماده شو!

ایمان را نگه دار و
ترس رابه گوشه ای انداز،
شک هایت را باور نکن
وهیچ گاه به باورهایت شک نکن.

زندگی شگفت انگیز است؛
فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید.



سلام دوستان،واقعا از همه ی کسایی که کامنت می زارن و تولدمو تبریک می گن،

همین جا یه تشکر ویژه ازشون می کنم؛به خصوص نویسنده و دوست خوبم،skجان،که همیشه به یادم هستی.

به آرزوهام می رسم            اگر که تو پیشم باشی

اون وقت خوشبخت می شم      مثل فرشته ها تو نقاشی

(تیکه ای از شعر مریم حیدرزاده)

آرزو می کنم همتون به آرزو های قشنگتون برسین.

تقدیم به همه ی دوستای خوبم،همه ی بازدیدکننده ها،همه ی حمایت کننده ها و .





آب و هوا چگونه است؟
tenki ha dou desu ka 天気はどうですか?

هوا گرم است
atsui desu 暑いです

هوا سرد است
samui desu 寒いです

هوا آفتابی است
hare te i masu 晴れています

هوا ابری است
kumo tte i masu くもっています

هوا مرطوب است
shitsudo ga takai desu 湿度が高いです

باران می بارد
ame ga fu tte i masu 雨が降っています

برف می بارد
yuki ga fu tte i masu 雪が降っています

باد می وزد
kaze ga tsuyoi desu 風が強いです

نامطبوع است
dai areno tenki desu 大荒れの天気です

درجه حرارت چند است؟
kion ha nan do desu ka 気温は何度ですか?

درجه 75 است
nana go do desu 75度です

فصول
ki bushi 季節

زمستان
fuyu 冬

تابستان
natsu 夏

بهار
haru 春

پاییز
aki 秋



چه روزی؟
nan nichi desu ka 何日ですか?

چه ماهی؟
nan tsuki desu ka 何月ですか?

چه موقع ؟
itsu いつ?

وقت ملاقات شما چه موقع است؟
go yoyaku ha itsu desu ka ご予約はいつですか?

بعد از آن
sonogo その後

منو ساعت 8 بیدار کن
8 ji ni ohitekudasai 8時に起こしてください

همیشه
itsumo いつも

آیا می توانیم فردا درباره آن صحبت کنیم؟
ashita sono koto nitsuite hanashi mase n ka 明日そのことについて話しませんか?

قبل از
mae 前

در اوایل
hayaku 早く

پس از
ato 後

بارها
nan do mo 何度も

هرگز
kesshite 決して

اکنون
ima 今

هنگامی که
ichi do 一度

گاهی
tokidoki 時々

بزودی
mamonaku 間もなく


امروز چه روزی است؟
kyou ha nan nichi desu ka 今日は何日ですか?

امروز 21 نوامبر، 2013 است
kyou ha ni zero ichi san nen juuichigatsu ni ichi nichi desu 今日は2013年11月21日です

هفته گذشته
senshuu 先週

ماه گذشته
sengetsu 先月

هفته بعد
raishuu 来週

ماه بعد
raigetsu 来月

سال بعد
rainen 来年

امشب
konya 今夜

دیشب
sakuya 昨夜

فردا صبح
ashita no asa 明日の朝

پریروز
ototoi おととい

پس فردا
myougonichi 明後日

آخر هفته
shuumatsu 週末



محل گرفتن چمدان
tenimotsu uketori sho 手荷物受取所

تسمه نقاله
konbeyaー beruto コンベヤーベルト

چرخ حمل چمدان
tenimotsu kaーto 手荷物カート

فرم شکایت چمدان گم شده
tenimotsu uketori sho no chiketto 手荷物受取所のチケット

چمدان گم شده
nimotsu funshitsu 荷物紛失

گم شده و پیدا شده
ishitsu butsu toriatsukai sho 遺失物取扱所

باربر
poーtaー ポーター

آسانسور
erebeーtaー エレベーター

راهروی متحرک
ugoku hodou 動く歩道

ورود
irikuchi 入口

خروج
ideguchi 出口

تبدیل پول
ryougae sho 両替所

ایستگاه اتوبوس
basutei バス停

کرایه ماشین
rentakaー レンタカー



حرکت
shuppatsu 出発

برخاست
ririku 離陸

فرود
chakuriku 着陸

باند فرودگاه
kassou ro 滑走路

ورود
touchaku 到着

ساختمان ترمینال
taーminaru biru ターミナルビル

بخش غیر سیگاری
kinen seki 禁煙席

دفتر گمرک
zeikan jimusho 税関事務所

معاف از عوارض
menzei 免税

نگهبان امنیتی
keibi in 警備員

فیاب
kinzoku tanchi ki 金属探知機

دستگاه اشعه ایکس
ekkusu sen kiki X線機器

فرم شناسایی
mibun shoumei sho 身分証明書


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌

تو خاصی.

     از تو فقط یه دونه 

     تو کل جهان وجود داره.


تو مثل همیشه آرام باش، مثل همیشه بخند، سخت باش، اما سخت نگیر.

بگذار سختی با تمام وجودش احساس کند، که هنوز هم کسی در این گوشه از دنیا، سخت تر از خودش پیدا می شود. 


تو قوی باش. فقط همين ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


سلام دوستان،راستش نمی خوام وقتتونو زیاد بگیرم یا ذهنتونو با امتحانات مشغول کنم.

هرچند می دونم همتون خیلی درس خونید.به خاطر همین اگه کم پست می زارم ببخشید.

خب،حالا براتون چند تا عکس از تیم هیوته آوردم.

امیدوارم لذت ببرین.

برین ادامه


 قشنگترین جای زندگی کجاست؟


اونجاست که به دلت فرصت میدی!

بهش این جراُتو میدی که دوباره 

به زندگی اعتماد کنه ،

بدیارو فراموش کنه.

دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی خوب باشه ؛

منتظر یه آدم تازه بهش فرصت میدی که گذشته رو 

با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن

اینجا قشنگ ترین جای زندگیه 

جایی که از صفر شروع میکنی 

جایی که دوباره متولد میشی .


ساو اون طرف حیاط درحال قدم زدن 

(سلام بچه )

سلام خودتی و دنبال صدا می گرده

(چیزی گم کردی یا دنبال کسی میگردی ؟)

دنبال شما 

(بابا من صدای درونتم )

یعنی چی ؟

(یعنی یه صدایی که فقط تو میشنویش )

یه سوال الان تو وجدانی ؟

(نه ولی آشناییم باهم)

دقیقا چی هستی ؟

(حدس بزن اگه اسم منو بگی میتونی از جایزه ی ما برخوردار بشی )

جابزه ی چی ؟

(براورده شدن یک ارزو )

بیشتر نمیشه ؟

(نوچ)

الان راه نداره ؟

(از اتاق فرمان دارن میگن تا پنج تا مجاز شده )

خوبه 

(پس چی )

اتاق فرمان کجاست ؟

(اون بالا ها راستش منم نمی دونم )

اهان ولی حالا برا چی اومدی پیش من 

(یه چیز بگم ناراحت نمی شی )

نه

(انقدر رسمی و سر به زیر نباش یکم عین ادمای عادی حرف بزن انقدر با احترام اخه برات دردسر میشه می فهمی چی میگم ؟)

اره دوستم توموکا هم همین رو میگه 

(خب پس )

باشه 

یکی از بچه ها اومد بیرون گفت :

امتحان تموم شده بیاید داخل  و سریع برگشت داخل کلاس 

ریوما اهی کشید و وارد کلاس شد  ساو با خودش گفت من میتونم و سپس به سمت کلاس راه افتاد.


صدای تماشاچی ها مثل همیشه کل استادیوم را پر کرده بود. صد ها هزار نفر که بیشترشان طرفدار

آمریکایی ها بودند،به آن جا آمده بودند تا شاهد دیدار نهایی بازی های کمپ یو_17باشند.

این بازی ها برای نماینده های ژاپن و آمریکا خیلی مهم و حساس بود؛به طوریکه دو کشور

بهترین افرادشان را برای رقابت فرستاده بودند تا با شکست حریف مقابل، تبدیل به ستاره ها

و اسطوره های کشورشان شوند،قطعا بازی های جذاب و دیدنی ای می شد.

بازی هایی که حتی ممکن بود به قیمت تمام شدن جان بازیکن ها تمام شود

×××

ساو با عجله وارد استادیوم شد و با آشفتگی روی یکی از صندلی ها نشست. امیدوار بود دیر

نرسیده باشد،اما مثل این که این طور نبود. نگاهی به تابلوی امتیازات انداخت:دوبرد و دو باخت

بازیکنان و تماشاچیان مشتاق بازی آخر بودند تا نتیجه ی نهایی را بفهمند. در حالی که تیله ی

استرس در دل آن ها قل می خورد،حواس ساو پرت زمین بازی و بازیکنان بود. انگار دنبال

گمشده اش میان آن همه جمعیت می گشت.

《20 دقیقه دیگه بازی نهایی شروع می شه. انفرادی 3،کوین اسمیت در برابر ریوما ایچیزن》

قلب ساو با شنیدن اسم ریوما فرو ریخت. بعد از این سه ماه که از او خبری نداشت،دیدن

 عکسش روی مانیتور، نشان دهنده شرح حال خرابش بود. البته چندان تغییری نکرده بود. 

هنوز هم همان غرور و ابهت همیشگی اش را داشت اما از نگاه ساو انگار غمی در دلش موج می زد 

دردی که آن را با لبخندی ساختگی پوشانده بود،کاری که برایش مصنوعی تر از هر کار دیگری بود.

ساو همان طور محو عکس روی مانیتور شده بود،محو آن چشمان

طلایی،آن صورت مردانه ی زیبا و غرور و غیرت همیشگی بهترین عزیزش

همین طور نگاهش می کرد. دلش نمی خواست عکس رابردارند،وقتی او را می دید دلش قنج 

می رفت که چرا ترکش کرده است

در چهره اش غرق شده بود که ناگهان دستانی جلوی چشمانش قرار گرفت،همه چیز برایش

 سیاه و تاریک شد و قدرت دید او را گرفت. ترسید،اگر الان ربوده شود

اگر دوباره با سرنوشتش بازی شودچه کار باید می کرد؟؟!


او دختری نوزده ساله با چهره ای مهربان و چشمانی به رنگ ارغوانی بود که بافت همیشگی موهایش او را زیباتر جلوه می داد،لباس پوشیده و ساده ای به تن داشت و با شوق،ریوما را تشویق می کرد. یعنی او واقعا ساو بود؟؟یعنی ساو آن جا بود؟؟

×××

دیدن ساو برای ریوما بعد از سه ماه باور نکردنی بود،این سه ماه برایش مانند سه سال گذشته بود و حالا برایش دیدن لیلی زیبایش،معجزه ای بیش نبود

ساو پی در پی اسم ریوما را با عشق بر زبان می آورد و او را مشتاقانه،تشویق می کرد. ریوما لبخندی از روی رضایت بر لبش نشست؛یعنی ساو هنوز به عشق او ایمان داشت؟؟یعنی او از کوین بدش می آمد؟؟یا همه ی این تشویق ها از روی ترحم نسبت به ریوما بود؟؟

×××

نگاه ساو به چشمان طلایی ریوما که از آن پایین به او زل زده بود،افتاد،تپش قلبش شدت گرفت و بی اختیار به او گفت:

-توتونستی

ریوما اولین بار بود که از تشویق های دیگران به ذوق می آمد،کاش به قدری قدرت داشت که فریاد بزند و از آن ها تشکر کند،اما او آن موقع هم به زور روی پاهایش ایستاده بود،مسئله خستگی نبود،قلبش خیلی درد می کرد و تیر می کشید و با ضربه ها و تکنیک های جدید کوین که به قلبش زده بود،کافی بود انگشتانش را روی قفسه سینه اش بگزارد تا درد وحشتناکی را در قلبش احساس کند،حس می کرد ضربانش هی کند تر و کند تر می شوند،با این که یک دانشجوی پزشکی بود و خیلی از چیزها را می دانست اما بی احتیاطی می کرد،او می دانست که نباید به قلبش فشار بیاورد،می دانست که نباید افسردگی های شدید را تحمل کند؛اما او محل نمی داد،چون از طرفی هم می دانست که نباید هیچ گاه به دشمن زنگیش ببازد،می دانست که باید تا آخرین نفس برای رسیدن به هدف و عشقش تلاش کند،او همه ی این ها را می دانست و همیشه روی این موارد حساس بود

شدت درد بالا رفته بود،پاهایش سست و بی اراده شده بودند،دیگر برایش مهم نبود چه اتفاقی قرار است بیفتد

در آن لحظه مرگ را در تک تک سلولش احساس می کرد،شاید این آخرین بازی عمرش بود.


درست بعد از چند لحظه،جمعیت استادیوم با صحنه ای ناگوار و دردناک روبرو شدند،در حالی همه آن ها در حال شادی و تشویق کردن بودند،ریوما بی هوش روی زمین افتاده بود


سرکلاس استاد درحال تصریح کردن برگه ها بود بچه ها آروم با یکدیگر صحبت میکردند البته بجز ریوما و ساو

صدای صحبت های دانش آموزان درباره ی ریوما صحبت میکردن در کلاس پیچیده بود

_احتمالا این پسره تازه وارد برگه اش رو سفید داده قیافه ی استاد وقتی برگه ی اونو میدید خیلی عصبانی بود

+درسته تازه سر کلاس هم داشت چرت میزد خوش به حال ساو اون همیشه بهترین نمره کلاس رو میاره

ساو خواست حرفی بزنه که با چهره ی پیروز مندانه ی ریوما روبه رو شد در حالی که چشم هایش را بسته بود

 لبخند محوی روی صورت او پدیدار شده بود ساو هم لبخندی زد زنگ استراحت به صدا در آمد .

 استاد از جا برخواست و اسامی رو نوشت :

نفر اول ریوما ایچیزن

نفر دوم ساو ریوزاکی

نفر سوم جولیا آنتونی

و

سراسر کلاس پچ پچ برداشت که: یعنی اون به سوالات پاسخ صحیح داده ؟یعنی برگه اش سفید نبوده ؟

و سوالات دیگر که ذهن همه رو مشغول کرده بود.

استاد وسایلش رو از روی میز جمع کرد و داخل کیفش گذاشت.

ساو از جا بلند شد و رو به ریوما گفت:همان طور که از ریوما ایچیزن انتظار میرفت غیر از این بود جای تعجب داشت. 

ساو این حرف را از عمد را زده بود. 

ریوما در جواب تنها لبخندی زد بیخیال از جا برخواست مثل همیشه دست چپش را در جیبش فرو بد و از کلاس خارج شد. 

دوباره کلاس در صدای آرام بچه ها فرو رفت دوباره سوالاتی در ذهن آن ها به وجود  آمده بود بیشتر سوال ها  یک سوال میشد

 آنهاهمدیگر رو میشناسند ؟ 

زنگ ورزش به صدا در آمد


سوفیا به ڪافه ای ڪه روبرویشان قرار داشت اشاره ڪرد:

+خب،این جاست

ساڪونو با نگاهی گذرا از ڪافه ای ڪه برای اولین بار واردش می شد،خوشش آمد.

+بریم؟

-بریم

سوفیا در را باز ڪرد و هر دو خیلی محترمانه وارد شدند. ساڪونو نگاهی به ڪافه انداخت و از شیپش خوشش آمد. فضایش مانند هر ڪافه ی دیگری جذاب و رومانتیڪ بود،درست مانند عطر قهوه و اسپرسویی ڪه ساڪونو را در آن زمان ڪاملا مسخ ڪرده بود. لباس های اڪثر مهمانان نشان دهنده ثروت زیادشان بود و رضایت آن ها ڪیفیت ڪافه را تضمین می ڪرد،گارسون ها و پیشخدمت ها با لباس های خاص خود،از مابقی مردم به درستی تشخیص داده می شدند و با لبخند دلگرم ڪننده ای ڪار می ڪردند. جدا از آن ها چیزی ڪه خیلی خیلی فضای آن جا را متفاوت تر ڪرده بود،صدای یڪ قطعه ی موسیقی آرام بخش بود ڪه توسط دختری با موهایی به رنگ برگ های پاییزی و خوش رو در گوشه ی سالن نواخته می شد،صدایی ڪه باعث جذب تعداد بی شماری از مردم از سرار ڪشور شده بود

ساڪونو آرام در گوش سوفیا زمزمه ڪرد:

-اون ڪیه؟؟

+اون توموڪو اوساداڪا،نوازنده ی ماهر ڪافه ی ماست،دختر خیلی خوبیه،جز پیانو گیتار و ویلون هم بلده،اصالتا ژاپنیه و به دلایل خاصی اومده این جا

-توموڪو

چقدر این اسم برای ساڪونو آشنا بود،مطمئن بود جایی با همچین دختری برخورد داشته است،اصلا نڪند همان رفیق قدیمی اش باشد؟اما نه،او ڪه قطعا الان باید ژاپن می بود.سعی ڪرد افڪار و ابهاماتش را از خود دور سازد،برای همین سعی در نگاه ڪردن به لب های سوفیا ڪه پیوسته تڪان می خوردند و گارسون ها و بقیه خدمات را به او معرفی می ڪردند،ڪرد

*

سوفیا به ساڪونو اشاره ڪرد ڪه روی صندلی روبرویش بنشیند. بعد از آن دو اسپرسوی داغ روی میز گزاشت و خود نیز روی صندلی مجاور ساڪونو نشست.

 برای عوض شدن حال و هوای

ساڪونو لب گشود:

+فضای خالی ڪافه رو اصلا دوست ندارم،تو چطور؟

اما نگاه ساڪونو فقط به بخار های اسپرسوی داغی بود ڪه لابلای دستانش قرار داشت،مغموم به لیوان خیره شده بود و فڪرش جای دیگری بود

سوفیا خیلی خوب او را می شناخت،می دانست از بودنش در اسپانیا ڪشوری ڪه هیچ ڪس و ڪاری ندارد خیلی افسرده و ناراحت است،هرچه بود او ساڪونو بود،مگر می توانست آرام باشد و غمگین نباشد؟؟

سوفیا با مهربانی دستان ساڪونو را فشرد و گفت:

+ببین،می دونم زیاد از اومدنت راضی نیستی،ولی باور ڪن اگه می موندی بلاهایی سرت میومد ڪه اثرشون تا آخر عمر می موند،تو ڪه همچین چیزی نمی خواستی؟

ساڪونو سرش به به معنای تڪان داد.

سوفیا حرفش را ڪامل ڪرد:

+خیله خب،حالا این اسپرسو رو بخور تا فردا بریم برای ثبت نام دانشگاهت

این بار ساڪونو بود ڪه دستان سوفیا را فشار ڪوچڪی داد:

-فقط،من چقدر این جا می مونم؟

لبخند سوفیا محو شد:

+نمی دونم،شاید یه ماه،یه سال،دو سال،شایدم

*

صدایش از عصبانیت مانند شیری غران شده بود:

×نفهمیدی ڪجاسسس؟؟؟

-مممتاسفانه نه قربان

ڪوین دستش را روی میز ڪوبید:

×یعنی چی نه قربان؟!پس داشتی چه غلطی می ڪردی،ها؟؟

مایڪل با دستپاچگی گفت:

-ما رو ببخشین قربان،خواهش می ڪنم،به خدا پشیمونیم.

چشم های ڪوین از عصبانیت نبض می زد،دلش می خواست ڪل جهان را در یڪ لحظه به آتش بزند:

باید هم پشیمون باشین،سزای شما دست و پا چلفتی ها مرگه

عصبی بود،عصبی تر از هر وقت دیگری،انگار اراده ی خودش هم نداشت.

بعد چاقویی از جیبش در آورد و زیر گلوی مایڪل گزاشت:

×یا می ری می فهمی ڪه ساڪونو ڪجاس یا این ڪه

و بعد چاقو را نزدیڪ تر برد:

×یا بلایی سرت میارم ڪه آرزوت ڪشیدن نفس دوباره تو این جهان باشه

شیفهم شد؟؟

بدن مایڪل از استرس به لرزه افتاده بود:

-خواهش می ڪنم این ڪارو با من نڪنین خواهش می ڪنم قربان

تیزی چاقو باعث می شد نتواند درست نفس بڪشد:

-ببهتون قول می دم ححتی اگه زیر سنگ هم باشه پپیداش ڪنم

ڪوین چاقو را از زیر گلوی مایڪل برداشت و در جیبش گزاشت:

×خوبه،اما اگه خرابڪاری ڪنی

-نهنمی ڪنم،قول می دم

ڪوین شڪلاتی به مایڪل داد:

×آفرین پسر خوب

و بعد با قدم هایش اتاق سرد را ترڪ ڪرد


ریوما روی صندلی اتاق نشسته بود و به در و دیوار های پر از عڪس اتاق ڪه برایش تازگی داشتند،خیره شده بود. جای جای اتاق پر از عڪس های مجرم های ماهر ڪشور چسبانده شده بود و نقشه ی ژاپن روی بزرگ ترین دیوار خیلی با افتخار به چشم می خورد. با دیدن سلاح ها و لباس های پلیسی فهمید کینتارو در کارش موفق شده است،فقط امیدوار بود با شیطنت هایش خرابکاری نکند،آخر او خیلی بی حواس بود

تویوما وارد اتاق شد،برخلاف همیشه از شاد و خندان بودنش خبری نبود،انگار کار کردن در اداره ی پلیس بد جوری روی او تاثیر گزاشته بود یا شاید هم مشکلی پیش آمده بود،رومه ای دستش بود و اسلحه ای هم در جیب راست شلوارش به چشم می خورد.

ریوما با دیدن حالت تویوما که با همیشه اش فرق می کرد،تعجب کرد. حال خودش خیلی خراب بود و بد بودن حال نزدیک ترین رفیقش،بدترش هم می کرد. تویوما با حالتی سرد و جدی سلام کرد:سلام کوشیمائه{شاید تنها تغییری که نکرده بود در گفتن این اسم بود!}

+سلام{سرد،جدی و بی روح}

-ببخشید که مزاحمت شدم،موضوع مهمی پیش اومده که می خواستم بهت بگم،تو می تونی تو یه پرونده با ما همکاری کنی؟

ریوما به زمین زیر پایش خیره شده بود،آن را چه به پرونده های پلیسی؟؟با لحنی سرد تر از همیشه گفت:

+تویومن که پلیس نیستم،بیخیال

تویوما رومه را به سمت ریوما گرفت:بخونش،صفحه دو،پایین وضعیت بازار توکیو رو بخون.

ریوما رومه را از دستش گرفت و مشغول خواندن شد،با خواندن مطالبی که با چشم های گرد شده اش می خواند،نزدیک بود از ترس سکته کند،لرزش دست هایش باعث لرزش برگه های خشک رومه شده بود،باورش نمی شد که چیزهایی که خوانده بود واقعیت داشته باشد:م.می گم.ت.ویو،تو تو این پرونده ای؟؟

تویوما شروع به قدم زدن دور اتاق کرد و همان طور که دست هایش را به هم قفل کرده بود گفت:بله،کوین اسمیت،پسری که یک سوم ثروت آمریکا رو داره،ثروتی که در واقع از پدرش بهش به ارث رسیده،پدری که یکی از بزرگان کشور بود ولی حالا پسرش تبدیل شده به بزرگ ترین موضل دنیا،یعنی فروش و قاچاق مواد مخدرو آمار نشون می ده که خیلی از جوونای مملکت و بدب

+نخونش دیگه

ریوما عصبی بود،عصبی تر از همیشه،در افکارش همهمه ای پر از آشوب به وجود آمده بود،خدا خدا می کرد بلایی سر ساو نیاید،در دلش هیاهویی پر از نفرت نسبت به کوین بود،با خود می گفت،لعنت بهت،لابد عشق دروغیت نسبت به ساو هم بخشی از نقشه ات بوده

ریوما از جایش برخاست و در چشمان درخشان تویوما نگاه کرد:

+باشه،هر کاری که بتونم انجام می دم.

تویوما لبخندی از روی رضایت زد:باشه،پس روت حساب می کنم پسر

روت حساب می کنم پسر

روت حساب می کنم پسر

×داره به هوش میاد.

ریوما آرام مردمکهایش را باز کرد،تصاویر محوی را می دید و صداهای آرامی را می شنید،چند بار پلک زد تا به نور چراغ بالای سرش عادت کند و همه چیز را به خوبی ببیند،خوب که چشم هایش را باز کرد،با چهره ی دوست داشتنی فردی مواجه شد


با دقت به حرف های پرستارهایی که در حال رفتن بودند،،گوش می داد:
-زود برگرد.
-ما کار های لازمو انجام دادیم،فقط اگه به هوش اومد حتما ما رو صدا کن.
ساو سرش را به نشانه تایید تکان داد:
+باشه
و بعد از رفتن پرستار ها،آرام دستگیره ی در را چرخاند و وارد اتاق شد. با آن که به فضای بیمارستان
عادت کرده بود ولی با هر قدم،تپش قلبش از نگرانی شدت می گرفت با دیدن ریوما دستش را روی قلبش
فشار داد تا آرام گیرد،ولی مگر دلش که به نازکی یک آوند گیاه بود چقدر می توانست خود را دربرابر دیدن ریوما
بر روی تخت بیمارستان،مهار کند؟مگر بدن ظریف و لاغرش چقدر جان داشت که با دیدن سوند اکسیژن بر
روی صورت ریوما نلرزد؟این دختر چگونه می توانست با دیدن لوله های نازکی که از یقه ی ریوما وارد لباسش
می شدند و به قلبش وصل شده بودند،بغض خود را نشکند و جلوی اشک هایش را نگیرد؟؟
روی صندلی کنار تخت نشست و به چهره ریوما خیره شد،حتی در آن وضعیت هم برایش بهترین مرد دنیا بود.
دستش را لمس کرد،هنوز همان بود،گرم و دوست داشتنیآرام آرام شروع به نوازش دستش کرد. بزرگ ترین
آرزویش در آن زمان،دیدن ریوما بود،زمان هایی که کوین به هیچ وجه نمی توانست جایش را پر کند،زمان هایی
که از دنیایی که برایش سیاه سیاه بود،خسته شده بود،زمان هایی که دخترانی خوشبخت و شاد را می دید و حسادت
امانش نمی داد. اما با همه این ها،اصلا حاضر نبود و دلش نمی خواست در همچین موقعیتی،او را ببیند،
شاید ^این^هم جزوی از تقدیر تلخ او بود،یا شاید هم بازی سرنوشت
دلش می خواست اشک هایی که می ریخت،با بهبود یافتن ریوما،تبدیل به اشک های شوق شود و او را از این بیقراری
نجات دهد. در دلش حرف های زیادی مانده بود و جا خوش کرده بود اما آن ها را در چند جمله صادقانه خلاصه کرد:
+ریوما،پاشو تا با هم اون کوین لعنتی رو از زندگیمون بندازیم بیرون
+یه زندگی بسازیم که فقط و فقط من و تو باشیم
+یه زندگی که توش لبریز از عشق باشه،نه بدبختی
+یه پایانی که بهم نشون بده بدبخت نیستم و مثل هر دختر دیگه ای تقدیرم قشنگه
چشم هایش کاملا تر شده بود،می خواست باز هم در چشم های ریوما زل بزند و ریوما بیخیال نگاهش کند،
او به فکر فرو برود و ریوما با تعجب نگاهش کند
اما آیا چنین چیزی ممکن بود؟؟

-بهتره بهش بگم بیاد بیرون
سوفیا با عکس العمل سریعی راه پرستار را سد کرد:
×نه،بزارین یه کم دیگه ببینتش،لطفا به آقای اسمیت هم چیزی در این باره نگین،خواهش می کنم
-باشه،ولی فقط یه ربع،یه ربع دیگه میام.
×باشه

ساو با شنیدن صداهای محو سوفیا و پرستار،متوجه شد که زیاد وقت ندارد،هرچند که برای او
انگار فقط یک دقیقه گذشته بود و بس سریع قلم و کاغذی درآورد و شروع به نوشتن مکان هایی کرد
که ممکن بود در اسپانیا به آن جا برود،این حداقل کاری بود که نشان می داد هنوز هم در دلش روزنه
ای از امید وجود دارد. برگه را در دست ریوما گزاشت و دستش را بست،امیدوار بود که بعد از رفتنش
به هوش بیاید و نوشته ها را بخواند،امیدوار بود
خودکار را در کیفش گزاشت و از روی صندلی بلند شد. پاهایش خوابیده بودند و درد می کردند،اما بی تفاوت
به پاهایش بوسه ای آرام روی گونه ی ریوما نشاند و در دلش زمزمه کرد:
+خداحافظ ریوما
برای آخرین بار به ریوما که در خوابی عمیق فرو رفته بود،خیره شد و بعد با قدم های کوچک و لرزانش
به سمت در رفت،با چرخاندن دستگیره یک دفعه دلش گرفت،دلش می خواست دوباره با چرخاندن دستگیره
وارد اتاق شود ولی این امکان پذیر نبود،درست همان طور که سرنوشت او این طور رقم خورده بود و نمی توانست
به عقب برگردد
در را باز کرد و اتاق را ترک کرد


To the world, you may just be one person. But to me, you are the world. Happy Birthday, my darling

On this day, a very special person was born. That person is you! Happy birthday

To see you happy on your birthday is all I desire. I hope you get whatever you wish for

Blow your candles out and make a beautiful wish. I will do everything to make your birthday wishes come true. Happy Birthday my Dear


دست دیگرش را به سمت ساو دراز کرد و گفت:

مادا مادا دانه 

ساو هم دست ریوما رو گرفت و بلند شد نگاه ریوما به صورت ساو افتاد دیگه نمی تونست خنده اش رو بگیره . با داد بلندی ببخشیدی گفت و به سمت سرویس های بهداشتی دوید ساو از رفتار ریوما هنوز توی شک بود که مربی دستش رو روی شونه های ساو گذاشت و گفت :بازی بدی نبوداما ساو چرا انقدر سرخ شدی ؟یعنی وقتی تحت فشاری لپات سرخ میشن ؟ یا

ساو سریع دست شو روی گونه هاش ذاشت و به سمت سرویس بهداشتی دوید {زنونه مردونه جداست جهت اطلاع }

به چهره اش توی آینه نگاه کرد تقریبا مثل لبو شده بود از قیافش خنده اش گرفت اما ریوما چرا اون طوری رفت ؟هنوز توی شک بود که صدای زنگ استراحت به صدا در آمد،ساو سریع آبی به صورتش زد و نفس عمیقی کشید و به سمت حیاط حرکت کردریوما وارد سالن شد تا وسایلش رو برداره فقط مربی و ریوما در سالن بودن 

مربی: دوران راهنمایی رو به یاد داری؟

ریوما:بله چطور مگه ؟

مربی: خوبه . اما یه سوال کسی به اسم اویشی داشتید درسته ؟

ریوما : درسته خوب مگه چه اتفاقی افتاده ؟

مربی : اونم مثل شما رشته ی پزشکی رو انتخاب کرد . اون الان یک پزشک خیلی خوب و معروف شده 

ریوما :اون رو که خودم می دونم 

مربی :امروز میاد اینجا برای مصاحبه 

ریوما :واقعا ؟؟

مربی :اره و اگه شانس داشته باشم میتونم ایشون رو ببینم 

ریوما :شانس؟

مربی:اره خیلیا دوست دارند با اویشی حرف بزنند 

ریوما :خوب این چه ربطی به من داره ؟

مربی :ربط داره تو باید به وقت ملاقات برای من بگیری

ریوما :چرا من ؟

مربی :چون  تو راحت میتونی یه وقت ملاقات بگیری  

ریوما : یعنی فقط باید براتون یه وقت ملاقات بگیرم ؟باشه 

و از سالن خارج شد.



همه آماده بودن مربی با چهره ای که معلوم بود اگه اعتراضی کنند جر شون میده وارد شد و داد زد:همگی بیست دور بدوید ساو توهم 30 دور بیشتر خوب اون تازه وارد کجاست ؟

ریوما تو دلش گفت :نفسو عشقه

و به طرف مربی رفت. 

مربی : پس تو تازه وارد هستی ؟

ریوما :بله 

مربی:اسم و رشته ی مورد علاقه .

ریوما :ریوما ایچیزن تنیس 

مربی :اسمت آشناست حالا مهم نیست توهم 50 دور تو شروع کن 

ریوما کپشو صاف کرد و شروع کرد 

همه دویدن شون رو تموم کردن به جز ریوما وساو 

ریوما : تو چرا باید 50 دور بدوی نکنه تنیس رو انتخاب کردی ؟

ساو : چیه فکر کردی فقط خودت به تنیس علاقه داری ؟

ریوما :نه اما برای تو عجیبه 

ساو فقط پوکر نگاهش کرد و به دویدن ادامه داد 

بالاخره دویدن ریوما و ساو هم تموم شد 

مربی نگاهی به ساو کرد گفت :انگار حریفت هم پیدا شد برید و تمرین تون رو شروع کنید.

ریوما و ساو در مقابل همدیگه یه بازی بدون داور بین این دونفر 

ریوما با یک سرویس عادی بازی رو شروع کرد بلافاصله ساو باسرعت تون رو برگشت زد .

15-0 به نفع ساو

ریوما : به به میبینم که پیشرفت کردی 

ساو :ممنون .اما یه سرو ساده برگشت سختی نداره 

ریوما :پس طرز صحبت در میدان نبرد رو هم یا گرفتی 

لپ های ساو گل انداخت  ریوما خنده اش رو پنهان کرد حالا نوبت ساو بود که سرویس بزنه 

ساو توپ رو بالا انداخت و بهش ضربه زد توپ خیلی سرعی بود اما چیزی نبود که نشه بهش ضربه زد

ریوما توپ رو برگشت زد  بازی چند دقیقه ای ادامه داشت که بازی 15-15

توجه اکثر بچه ها به بازی اون دو نفر جلب شده بود

ساو :چرا از حرکاتت استفاده نمی کنی ؟

ریوما : یعنی انقدر مشتاقی ؟

ساو : پس چی فکر کردی ؟

ریوما توپ را بالا انداخت و سرو تویست زد و امتیاز گرفت 

دفعه ی بعد با برگشت زدن ساو مواجه شد ریوما زیر لب گفت : نه انگار واقعا پیشترفت کرده 

ساو امتیاز رو پس گرفته بود  

حالا دیگه همه نظر ها به بازی بین این دو نفر بود مربی از سر کنجکاوی نزدیک رفت ریوما دوباره سرو تویست را تکرار کرد در چشم های مربی برقی روشن شد. 

مربی هنوز در شوک بود یعنی قهرمان کاپ جام جهانی U-17 انجا بود در کاس او باورش نمی شد 

طبق پیش بینی ساو و مربی ریوما تونست فقط با حرکت سرو تویست بازی رو برنده بشه 

ریوما راکتش رو روی شانه اش گذاشت دست دیگرش رو به سمت ساو دراز کرد.


فنجان های چای را روی سینی گزاشت و با لبخند به طرف سالن رفت،با خوشحالی سینی را به طرف برادرش گرفت و تعارف ڪرد:بفرما داداشی

×ممنون

 آرام دسته ی فنجان را گرفت و آن را روی میز روبرویش گزاشت،نگاهی به دور و اطرافش ڪرد و پرسید:

×ببینم،ادوارد هنوز نیومده خونه؟

+نوچ،این روزا خیلی سرش شلوغه،روزا صبح زود میره سرڪارش و نصفه شب بر می گرده،گاها به خاطر ڪمبود وقتش اصلا نمیاد خونه

آرام روی مبل روبروی ڪوین نشست،سینی را روی میز گزاشت و به برادرش خیره شد.

×ڪه این طور،ڪار خودت چی جوری پیش می ره؟؟

+هعی ما هم هستیم،خب،تو چطوری؟با ساڪونوچان خوب رفتار می ڪنی؟از وقتی باهاش نامزد ڪردی ڪمتر به ما سر می زنی ها ڪلڪ!

×اون رفته

لبخند میا محو شد:

+ڪجا رفته؟

×نمی دونم،فڪر ڪنم رفته خارج از ڪشور یا یه جایی ڪه دستم بهش نرسه

حالت چهره میا جدی شد:

+پس معلوم شد تو رو دوست نداره،دختره ی بی لیاقت،البته دست خود آدم نیست ڪه ^عاشق^ یه نفر باشه ولی،لابد سرنوشت تو یڪی دیگه 

است داداشی

ڪوین مصمم جواب داد:

×نخیر،با این حال من ^هنوز^دوسش دارم و تا به دستش نیارم ول ڪنش نیستم.

میا عصبی جواب داد:

+پسره ی احمق،اون دوست نداره،چرا نمی فهمیی؟از حالت هاش فهمیدم ڪه دلش پیش یڪی دیگه است،یعنی تو اینو درڪ نڪردی؟پس چرا با وجود ^اون^باید تو رو دوست داشته باشه؟؟ببین برادر من،عشق،ثروت و مال و شهرت نمی شناسه،فقط و فقط یه چیز می شناسه اونم احساسه،نمی گم تو بی احساسی نه،اصلا،تو هیچی براش ڪم نزاشتی،فقط ^مردش^نبودی و نمی شی

میا لحظه ای مڪث ڪرد،در یڪ لحظه راز ساڪونو را برملا ڪرده بود و ڪلمه به ڪلمه ی آن را به ڪسی ڪه نباید می گفت،توضیح داده بود،دیگر نمی توانست ڪاری برای پوشاندن آن بڪند،جز فاش نڪردن هویت معشوقه ی ساڪونو.



در راه رفتن به سالن اجتماعات بود،با این که برای حفظ متن سخنرانی روز ها تلاش کرده بود،امیدوار بود با دیدن جمعیت حاضر،دلهره به جانش نیفتد تا تمام زحمت هایش مانند نسیمی از باد نرود،فقطکمی بی اعتمادی و استرس در یک صدم ثانیه می توانست کارش را خراب کند،به همین خاطر نفس عمیقی کشید و محکم و استوار قدم برداشت،اما با این حال هنوز دست هایش همچون بیدی می لرزیدند.به طرف آبخوری پیش رفت،کمی آب می توانست در مدت زمانی کوتاه روحش را تسکین دهد،لیوان را پر تا نیمه پر از آب کرد و نوشید،نفسی تازه کرد و به سمت سطل زباله برای انداختن لیوان پلاستیکی پیش رفت،فکرش جای دیگری بود و با وهم به لیوان نگاه می کرد،آب هم نتوانسته بود او راآرام کند،و باالعکس در معده اش  بد جوری سنگینی می کرد،زمین را می نگریست و گام برمی داشت تا اینکه ناخودآگاه و برای اولین بار  محکم به پسری برخورد کرد و باعث افتادن حوله ی  پسر و لیوان خودش شد،با دستپاچگی و بدون نگاه کردن به پسر،حوله را از روی زمین برداشت و با شرمندگی آن را به طرف پسر که با تعجب به او نگاه می کردند،گرفت:

×بفرما،ببخشید که.

کلامش با دیدن چهره ی آشنای پسر قطع شد،تا آن که خودش لب باز کرد

-ا،اویشی سنپای


بیقراری توان نشستن را از او گرفته بود و او را مدام به قدم زدن در کافه خالی می کرد. با نگرانی نگاهی به ساعت مچیش انداخت، ساعت از نیمه شب گذشته بود! سوفیا برای انجام دادن کاری این قدر دیر کرده بود، اما چرا؟! چه دلیلی برای دیر کردن سوفیا وجود داشت؟ دقیقه ها و ثانیهها خیلی زودتر از آن چیزی که در فکر ساو می گذشت، از جلوی هاله های چشمش عبور می کردند و به همان قدر سنگینی دلشوره اش را بیشتر!

ساو برای تسلط اعصاب بهم ریخته اش و سر و سامان دادن به آن چند فنجان قهوه نوشید اما بر خلاف باور او، کتاب خواندن هم کمکی به حالش نکرد. هراس سرتاسر بدنش را احاطه کرده بود. سوفیا با فراموشکاری خود تنها راه ارتباطی او و ساو را که تلفنی بیش نبود، در پیشخوان کافه جا گزاشته بود و حال بهترین رفیقش از استرسی که وجودش را ناآرام کرده بود، ناخوش بود.

فکر بودن او، یک دختر تنها در یک کافه خالی آن هم نصفه شب، او را دیوانه می کرد. پس سوفیا کجا بود؟تنها سوالی بود که در ذهنش می چرخید

ذره های امید در قلبش کمرنگ و کمرنگ تر می شدند همانند محو شدن خاطراتی که ناخواسته و بر خلاف میلش از یاد می رفتند اما در یک لحظه تمام فکر ها و فرضیه های ذهنش با صدایی از ذهنش پرید، کسی در کافه را به صدا در آورده بود و با همین کار کوچک لرزه بر تن ساو انداخت، دلیل لرزش غیرارادی و استرسش به دلیل مطمئن بودن از غریبگی فرد بود. سوفیا کلید کافه را همیشه همراه خود داشت، پس امکان نداشت او باشد، پس چه کسی آن موقع شب به آن کافه آمده بود؟ چرا به آن جا آمده بود و هدفش از آمدنش چه بود؟ قاعدتا قصد دیگری از آمدنش داشت که برای ساو در آن لحظه مهم تر از هرچیز بود. با ترس به سمت در ورودی کافه قدم برداشت، صدای کوبیده شدن در اتمامی نداشت. دستش را روی دستگیره ی در گزاشت و خیلی آرام آن را باز کرد، انگار از کسی که انتظار دیدنش را نداشت بسیار وحشت داشت. آب دهانش را قورت داد، حالا در کاملا باز شده بود و او می توانست علاوه بر حس کردن سوز و سرمایی که از محیط بیرون به داخل روانه شده بود، چهره ی فرد را از نزدیک مشاهده کند




در کمال تعجبش، جز بادی که با باز شدن در، سوزشش را حس کرده بود، هیچ کس را ندید. همه چیز همان طور بود؛ خیابانی خلوت و سرد با خانه های آپارتمانی اطرافش تا خواست درباره اینکه باد در را به صدا درآورده یا نه فکر کند، دستمالی روی دهانش قرار گرفت و او ظرف چند ثانیه بی هوش شد.





نرم نرمک پلک هایش را گشود. تکان های کوچک خودرو به طرز سرسام آوری او را می آزرد. اما سوال اینجا بود که {او کجا می رفت؟}

دستانی آشنا دور بازوانش حلقه شد و او را کمی به خود فشرد، شخص لبخند آرامی زد و گفت:

+بالاخره بیدار شدی، ساو

قطره اشکی از گونه اش به پایین سر خورد:

-ریوما.

آن چه را که می دید به هیچ وجه باورش نمی شد.

امکان نداشت نه، هرگز امکان نداشت که او خودش باشد، کسی که افکار دخترانه اش را روز و شب درگیر خود کرده بود و حال باز هم داشت با عطر تلخ همیشگی اش او را دیوانه می کرد. ریوما دست راستش را نوازشگرانه روی صورت بی نقص ساو کشید و مروارید هایی که قطره قطره از صورتش فرود می آمدند را پاک کرد:

+گریه نکن، دلم نمی خواد صورت به این زیبایی خراب بشه

و همین چند کلمه به راحتی باعث شکسته شدن بغض ساو شد. در دلش به خود لعنت فرستاد. با خود قرار گزاشته بود که با دیدنش خود را کنترل کند و ریوما باز هم شاهد گریه های سوزآورش نباشد. اما این بار نتوانست. خود را در آغوش کسی که برایش جان می داد فرو برد و تا توانست گریه کرد. ریوما با دستانش شروع به نوازش موهای لطیف و ساو کرد. چند ماهی بود که بوی طره های مویش را حس نکرده بود؛کاری که برایش لذت بخش تر از هرچیزی در دنیا بود

ساو در دلش احساس سنگینی بسیاری می کرد. ریوما با هر حرکتی که انجام می داد باعث بالا رفتن ضربان قلبش می شد. دلش می خواست بگوید:

-نکن، نکن لعنتی نزار بیشتر از این بهت وابسته شم

اما نگفت، او روز ها و ماه ها منتظر چنین روزی بود، روزی که به دست فرشته نجاتش از قفس رهایی یابد و بتواند آزادانه زندگی کند؛ و حال آن روز فرا رسیده بود؛ پس چرا باید این طناب آزادی را پاره می کرد؟ به ویژه حال که در کنار کسی به سر می برد که تک تک ثانیه هایش بدون او معنی نداشت و ذره ذره وجودش اگر قرار بود مال کسی باشد، تنها متعلق به او بود؛ ریوما، پسری که تنها مرد جذاب در زندگی اش بود و بسآرام از آغوش آرامش بخشی که مسکن حالش شده بود بیرون آمد و به چشم های مجنونش چشم دوخت. خودش بود، همان عسلی درخشان که برای اولین دیدارشان، در چشم هایش دیده بود. حال ریوما هم می توانست نگاه عاشقانه ساو را از چشم های درخشان و فندقیش حس کند و همین طور خستگی اش را

دستانش را دور بازوان ساو حلقه کرد و آرام سر ساو را به شانه ستبرش تکیه داد. ساو با خستگی فراوان خمیازه ای کشید و گفت:

-داریم از اینجا می ریم؟

ریوما همان طور که موهای حریر مانند ساو را نوازش می کرد گفت:

+اوهوم، جایی می ریم که دست اون عوضی بهت نرسه

ساو لحظه ای لرزید. با یادآوری کسی که ماه ها توانسته بود بین او و ریوما جدایی بیندازد، ترسید و مقطع گفت:

-م، من م، می ترسم

و بیشتر به ریوما تکیه داد. ریوما از لرزش خفیف ساو او را بیشتر به خود فشرد و گفت:

+اصلا نترس، تا کنارمی جات امنه، حالا هم فقط بگیر بخواب

و پس از دو دقیقه ساو با اطمینان کامل به خواب رفت







با خستگی چشم هایش را باز کرد. با دستانش چند بار چشمانش را مالید و با تعجبی بسیار به مکانی که در آن قرار داشت خیره شد. آن جا دیگر کجا بود؟ سریع از جایش بلند شد و به سمت در رفت. با خود اندیشید حتما ریوما او را به این جا آورده است به همین خاطر دستگیره در را کشید و در را باز کرد. خانه بزرگی بود؛ اما او وقت فکر کردن به این ها را نداشت، سریع گام برمی داشت و ریوما را صدا می کرد. هیچ وقت جست و جوی او را دوست نداشت و حال مجبور به این کار شده بود. بعد از کمی جست و جو، اتاقی نظر او را جلب کرد. به همین خاطر سریع السیر به طرف اتاق پیش رفت، درش را با هول کوچکی باز کرد و گفت:

-ریوما

که در همان لحظه با دو کاسه چشم خبیث روبرو شد که با نگاه شیطانی خود، توان حرف زدن را در یک هزارم ثانیه از او گرفت.



چهره پیر کاملا آشنا بود و حالا که این پسر اسمش را به زبان آورده اطمینان داشت که او را میشناسد

اویشی با کنجکاوی اسم پسر را پرسید

پسر خود را معرفی کرد: سنپای ریوما ایچیزن دوران راهنمایی

اویشی ادامه ی حرف های ریوما را زد :ستون حامی سیگاکو درسته ؟ چی شد اومدی پزشکی ؟

ریوما:درسته . میشه در مورد انتخاب رشته ام صحبت نکنیم ؟

اویشی:اگه میخوای اشکالی نداره

ریوما: راستی اویشی اینجا چیکار میکنی مگه نباید برای سخنرانی بری؟

اویشی : راستی حواسم نبود من باید برم

ریوما بعد سخنرانی میبینمت

اویشی :منم همین طور

ریوما :راستی اویشی مربی مون گفته براش ازت یه وقت ملاقات بگیرم 

اویشی :خوب باید زمانش رو باید بگه اگه تونستم چشم 

ریوما:حالا شما یه زمانی رو بگو تا بهش بگم اگه خواست عوضش کنه

اویشی :نظر خوبیه قبوله 

ریوما : راستی برای سخنرانی تو هیچ دختری نیومده قضیه اش چیه ؟

اویشی:خوب از من با پسرا و مال دخترا با یک خانوم ایچیزن 

ریوما:خانوم ایچیزن؟؟؟؟؟؟؟


کمی که جلوتر رفت، تازه فهمید ماجرا از چه قرار است. گمانش به یقین تبدیل شده بود و دانه ای از استرس که با شادی همراه بود، دلش را به لرزه انداخت. کوین با خشمی که ثانیه به ثانیه بیشتر می شد، در حال اتهام دروغ به تک تک خدمتکارانی بود که شب و روز با جان و دل به او خدمت کرده بودند؛ ولی او با هرکدام از کلماتش ذره ای از نفرت و ترس را در دل پاکشان می نهاد. کمربندی از چرم اصل در دستش هم برای مجازات کسی که آن کار بی رحمانه را در حقش کرده بود، آماده کرده بود.

با صدای بلندی که عصبانیت خیلی زیبا از دل آن فریاد می زد، خیلی تند و سریع به هرکدامشان می گفت: بهم بگین کدومتون این کارو کرده؟؟

اما انگار زبان همه بند آمده بود. کوین چه می گفت؟ آن ها هیچ وقت به اربابشان خیانت نمی کردند!

کوین با نگاه غضبناک خود، همه را از نظر گذراند و گفت:چیه؟ چرا لال شدین؟ نمی گین، نه؟؟

 و با کمربندش ضربه ای محکم به کمر جوان ترین خدمتکار که دختری زیبارو و پاک بود، زد.

داد بلندی از درد، در سالن پیچید. جایی که حال، شکنجه گاه خدمتکاران آن عمارت شده بود.

 ساو طاقت نیاورد و با شجاعت تمام روبروی کوین که چشم هایش شعله ور بودند از آتشی که قرار بود فتنه ای به پا کند، ایستاد و تند و محکم گفت: بسش کن!

کوین لحظه ای متوقف شد و همان طور خبیثانه به او نگریست:برو کنار نتیجه ی خیانت به من همینه، این بی لیاقتا همشون سزاوار مجازاتن. ساو با چشم هایی که در آن لحظه نشان از دفاع در برابر شیطان می دادند، گفت:من اون کارو کردم!و ادامه داد:آره، من بودم که همه قرارداد هاتو با اون شرکت های بی خود، که فقط به فکر سود خودشون هستن و پاره کردم، من بودم که قاب عکس پدر عزیزتو شکستم، من بودم که شناسنامه تو رو برای تاخیر توی تاریخ عقدمون، قایم کردم، من بودم که تو این همه مدت سعی می کردم تو غذات ماده سمی بریزم تا بمیری و من از این زندون برم، آره. همش من بودم

و دلم می سوزه برای کسایی که نصف عمرشون پای تو خالی شد. 

در چشم هایش شجاعتی غیرقابل توصیف بود

کوین و خدمتکاران با چشم هایی بهت زده او را می نگریستند که حال انگشت اشاره اش را به سمت کوین گرفته بود و به حرف های سنگینش ادامه می داد:آره تو، تویی که به خاطر یه قمار مسغره، ماه هاست منو معشوقه ات می دونی ولی درحالی که به اندازه سال ها منو زندونی کردی تویی که هنوز حالیت نشده عشق پوچت، یه طرفه است و هیچ وقت دوطرفه نمی شه، تویی که سال هاست با دورویی کارتو پیش می بریهه، کوین اسمیت اسمت همه جا هس، همه می شناسنت، ولی هیچ کدوم نمی دونن که ذات این بشر چقدر خرابه، کسی که خودش با فروش و توزیع مواد مخدری که خودش هم مصرف می کنه، خیلیا رو بدبخت کرده، از جمله طرفداراش آره، این توی واقعیته.



بعد درست نیم ثانیه، دیگر نمی توانست به حرف های حقیقی و درستش ادامه دهد، کوین اسمیت کار خود را کرده بود.


ساو با جدیت کامل گفت:به من دست نزن!

دست کوین متوقف شد، درست در یک صدم ثانیه!

کوین لبخندی زد و گفت: ببین، این دست منم دیوونه ات شده، اون قدر که از من پیروی نمی کنه!

ساو با تلخی گفت: تو عاشقم نیستی یا اینکه اصلا نمی دونی عشق چیه

کوین در یک لحظه ساو را در آغوش خود کشید و در لاله گوشش زمزمه کرد: خب تو بهم یاد بده دلبر عزیزم!

شاید تنها فکری که در آن لحظه به عصب های حسی اش می رسید،^فرار^ بود. اما نمی شد، او حالا کاملا در انحصار کوین قرار داشت و نمی توانست ذره ای تکان بخورد. ساو با لحن محکمی گفت:ولم کن.

کوین آرام سرش را روی شانه ساو گزاشت و زمزمه کرد:ولت کنم که دوباره بزاری بری.؟

ساو چه می توانست بکند؟ تنها سکوت و سکوت و سکوت.





یک ماه پر از دغدغه و دلشوره های دخترانه اش گذشت، آن هم در خانه کسی که تا مدتی بعد قرار بود باالاجبار و ناخواسته با او پیوندی نا گسستنی ببندد، پیوندی که روز و شب سعی در بریدن آن و جدایی هرچه زودتر آن داشت

از زمانی که کوین را ملاقات کرده بود تا به آن روز، نمی توانست عشقش نسبت به او را هضم کند و به هیچ وجه نمی توانست حرف ها و کارهای به ظاهرش را درک کند. آخر شاخ ترین و پولدار ترین پسر نیویورک، او را می خواست چه کار؟؟چه دلیلی داشت با وجود آن همه دختر هایی که التماس نگاهش را می کشیدند به دختری روی بیاورد که حتی نگاه هم به او نمی کند؟آیا واقعا به خاطر یک قمار چند میلیونی و پدرش، حاضرشده بود عاشقش شود یا این که مسئله چیز دیگری بود؟!




با شنیدن سر و صدایی که از طبقه پایین می آمد، دست از کتاب خواندن کشید. برای قبولی در امتحان دانشگاهی که چند ماه نرفته بود و هزینه بسیار برایش شده بود، نمره قبولی لازم بود اما نمی توانست از صدای آزاردهنده ی همیشگی که دلیلش را خوب می دانست چشم پوشی کند و بگذرد.

از پله هایی که تعدادشان برایش خیلی زیاد و مسغره بود، پایین رفت. حدسش درست بود. کوین با تعداد زیادی از خدمتکارانش، معرکه گرفته بود و آن ها را به کارهایی که نکرده بودند، متهم می کرد. فریادهایش زمین را به لرزه در می آورد چه رسد به پرده گوش های بی گناه  خدمتکاران! ساو با دلیل عصبانیت بی جای او را درک نمی کرد. جوری فریاد می زد انگار همه اموالش به باد رفته است! اما شاید هم همین طور بود.



(حالا بهت میگم)

{پنج دقیقه بعد }

خسته شدم چی شد نتیجه گرفتی 

(آره)

خوب بگو 

(نمی گم تا تو کفش بمونی )

اصلا به من چه مگه من میخوام بدونم خلنوم ایچیزن کیه

(اگه نمی خوای بدونی چه بهتر من که فهمیدم خانوم ایچیزن کیه )

من به تو چی بگم مردم آزار

(هیچی )

نه تنت میخاره که میری رو مخ آدم راه میری 

(خارش رو فکر نکنم ولی دلم هوس یه مشت مال حسابی کرده)

آخه بدبخت کسی تا حالا تو رو لمس کرده که میگی هوس مشت مال کرده؟

(حرف راست جواب نداره)

حالا بگو کجاست ؟

(خوب بزار برسی کنم   مواظب باش )

مواظب چی ؟ آخخخ


اویشی : بله خانوم ایچیزن فکر کنم از اشناهاتون باشه

ریوما :به احتمال زیاد

اویشی : اما هنوز نیومده

ریوما پس شما برو به سخنرانی برس که یه ملت منتظر نشتن من برم ببینم این خانم ایچیزن کی هستن

اویشی : پس بعد سخنرانی همین جا همدیگه رو میبینیم

ریوما باشه و سپس به سمت در ورودی دانشگاه دوید

ریوما :

(حالا مربی وقتی میبینه اونجا نیستی نابودت میکنه)

ولی تنها خوبیش اینجا بود که تونستم سخنرانی رو بپیچونم

(حالا واقعا خانوم ایچیزن کیه ؟")

ایکاش قابلیت ردیابی داشتی

(دارم )

زبون نداشتی زود تر بگی؟

(نمیدونم دارم یا نه اما باور کن همین الان یادم اومد )

خوب موقعیتش رو بگو

(بابا پلیس مخفی)

بامزه بگو کجاست

(سر خیابون)

کدوم خیابون ؟

(خیابون مغز من خوب خل من سر خیابون دانشگاه داره میدوه)

مگه تو مغزم داری ؟

خوبه میدونی اگه تو یه چیز دیگه داشتی بهترین اقوام وجدان روی زمین بودی

(چی؟)

ذهن خوانی

(اونم دارم )

پس بگو چرا خانوم ایچیزن دیر کرده

(نمیگم)

پس چنین قدرتی نداری

(میگم دارم )

پس ثابت کن


چه می شد؟ چرا انگار آن صحنه از جلوی چشمانش محو می شدند و رنگ و لعابشان را به سیاهی محض می دادند؟ آیا این یک خواب و رویایی بیش نبود؟ اما انگار همه چیز برایش واقعیت داشتند، بوق سرسام آور دستگاه، باز نشدن چشمان ریوما، آمدن دکتر و به هوش آمدن ریوما که مثل یک معجزه می ماند

اما انگار نه! باز هم شانس یارش نبود! درست مانند دوران کودکیش که همیشه شیر یا خط را می باخت و غصه می خورد. دلش بیداری نمی خواست، نمی خواست باز هم شاهد واقعه های تلخ زندگی باشد، اما نمی شد، روزنه ای از نور خورشید که همچون سکه ای می درخشید از لابه لای پارچه های حریرمانند پرده عبور می کردند و چشمانش را می آزردند، سرش به شدت درد می کرد و دلش می خواست آرام گیرد و درد نداشته باشد، اما نمی شد.

چشم هایش را با درد گشود و تصاویر محوی مقابل قرنیه های درخشانش قرار گرفت، چند بار پلک زد تا بتواند دقیق همه چیز را ببیند.

همه چیز اعم از اتاقی بزرگ اما دلگیر که وسایلی دخترانه در آن قرار داشت، همه چیز از جمله تخت، میزآرایش، صندلی و به خوبی و با ظرافت خاصی چیده شده بودند و به طرز شگفت انگیزی، چشمگیر و زیبا بودند، اما این ها برای که بود؟ اصلا او در اتاق یک دختر چه می کرد؟ 

افکارش با صدای باز شدن در از هم گسست و با تعجب به دختری زیبارویی که به سمت او می آمد نگاه کرد. دخترک با دیدن تویوما که به هوش آمده بود، با شادمانی خیره شد و نزد او کنار تخت رفت:

+خدا رو شکر که به هوش اومدید، الان حالتون خوبه؟ 

-اوهوم، فقط کمی سرگیجه دارم.

دخترک نبضش را بررسی کرد و گفت:

+مشکلی نیست، سرگیجه تون به خاطر ضربه ایه که به سرتون وارد شده، م، من واقعا متاسفم که به خاطر من جونتونو به خطر انداختین.

تویوما با تعجب به چشمان فندقی دخترک چشم دوخت و گفت:-آم ببخشید ولی. شما کی هستید؟؟!!



صدای بوق ممتد دستگاه باعث شد دلش خالی شود. نفس در سینه اش حبس شده بود و فکر می کرد کم کم همه اعضای بدنش، یکی یکی از کار خواهد افتاد. ناامید و نگران به طرف ریوما چرخید و باناباوری اولین چیزی که در مردمک چشم هایش جا خوش کرد، خط سبز صاف در دستگاه بود. آخر چطور؟ همین چند لحظه پیش ریوما به حرف ها و شوخی هایش می خندید با عجله به سمتش دوید و دستش را روی شانه اش گزاشت:

-ر،ریوما داداش چشاتو باز کن!

نشان ندادن هیچ عکس العملی از طرف ریوما نگرانی اش را بیشتر کرد، چنگی به موهای سرخش زد و گفت:خدایا، تو که به هوش اومده بودی می خندیدیدکترررررر


با فریاد بلندی که کشید، درست پس از یک دقیقه 

دکتری جوان با چند پرستار اتاق را احاطه کردند. تویوما با تردید دست های لرزانش را به سمت قلب ریوما برد و محکم به آن کوبید.

 در حالی که چشم هایش بارانی شده بودند گفت:

-لعنتی کجا؟؟ الان وقت رفتنه آخه؟؟ من هنوز به قولم عمل نکردم لعنتی!

و باز مشتش را کوبید، پرستار جلویش را گرفت و او را به هر زحمتی بود کنار کشید تا دکتر کارش را انجام دهد. دکتر قبل از هر اقدامی نبض او را گرفت، خدا را در دل شکر کرد و سرش را به نشانه تاسف برای تویوما تکان داد. تویوما با همان صورت آشفته، گیج دکتر را نگاه می کرد که حال داشت الکترود های روی قفسه سینه ریوما را بررسی می کرد و به او می گفت:اول یه نگاه به اینا می انداختی!

و بعد دوباره صدای ضربان قلب بهترین رفیقش در دستگاه پیچید. این خوشحالی که در وجودش احساس می کرد یک صدم خوشحالی گرفتن مدرک نیروی انتظامی اش نمی شد. دکتر پس از یک معاینه معمولی اتاق را ترک کرد. به محض خارج شدنش، ریوما تک خنده ای کرد و از درد به پهلو پیچید:

+وای تویو، نزدیک بود به فنام بدی!

و شروع به خندیدن کرد. تویوما عصبی به چهره خندانش خیره شد و از حرص محکم بازویش را زد و گفت:

-هرهرهر، بی شعور ترسیدم!

ریوما همان طور که می خندید ادامه داد:

+نزن درد دارم!

و صورتش را از درد جمع کرد. عصبانیت تویوما فروکش کرد و دوباره به همان پسر نگران دو دقیقه پیش مبدل شد

:دردت اومد؟؟ دکتر خبر کنم؟

و مشغول نوازش بازویش شد، ریوما در همان حالت گفت:ولی خدایی از وقتی رفتی تو نیروانتظامی زورت خیلی زیاد شده!

-جدی؟!

ریوما سرش را تکان داد ولی نتوانست خنده اش را بخورد و جوری خندید که تویوما یک بار دیگر خواست او را بزند ولی ریوما دستانش را سپر کرد و گفت:بزنی به حراست می گم از اتاق بندازنت بیرون هاا!

تویوما دستش را پس کشید:

-دفعه آخرت باشه پلیس مملکت رو می ترسونی هااا! و قیافه حق به جانبی به خود گرفت. ریوما هم با حالتی خودپسند، به او گفت:

+تو هم دفعه آخرت باشه که دست رو دکتر آینده بلند می کنی هاا!

ریوما مثل همیشه فکر کرد برد کلام از آن اوست

اما به محض راحت شدن خیالش، تویوما او را زد و گفت:یعنی بمیری از درد!

و سپس، صدای خنده هردویشان باز هم اتاق را دربرگرفت.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دلنوشته FIFA WORLD CUP RUSSIA-2018 کاش‌کوله‌ام پلی آلومینیوم کلراید فروشگاه تی وی فول وبلاگ تاریخی و جغرافیایی " ارگ ایران " طراحی و اجرای نما ایثارگران ونک کویر پلاس Poshak va goldozi